افزایش روز افزون رقابت بین کارخانجات و شرکت ها برای تولید محصولات با کیفیت و مطابق سلایق نیاز به یک دیدگاه جدید را در بین تمامی سازندگان و تولید کنندگان به وجود آورده است.در گذشته هر مرکز تولیدی با اهمیت دادن به تعداد محصول تولید شده،سعی در افزایش سهم خود در بازار داشت.پس از گذشت چند دهه مراکز تولیدی در ارائه کالای با کیفیت برای جذب مشتریان گام برداشتند.در دهه های اخیر پیشگامان صنعت،اصلی ترین شرط را برای رسیدن به سهم بیشتری از بازار فروش،برآوردن نیازهای مشتریان می دانند.با بررسی خط مشی های موجود از گذشته تا به حال،تغییر توجه صنعت گران را از تولید کننده به مصرف کننده شاهد خواهیم بود.در گذشته تولید کننده نقش اصلی و تعیین کننده را در بازار فروش ایفا می کرد و مصرف کننده می بایست نیازها و سلایق خود را با محصول تولید شده وفق می داد.اما امروز اهمیت بیشتری به مصرف کننده داده می شود و کارخانجات سعی در تولید محصولی منطبق با نیاز های مشتریان دارند.در دهه ۱۹۶۰ ،شرکت هایی با ساختار وظیفه ای تیلور،ساختار داخلی سازمان بر اساس تولید محصولی مشخص طراحی شده بود و سهولت در انجام فرآیندها و عملیات تولیدی نقش مهمتری نسبت به نیازهای مشتری ایفا می کرد.در شرکت های بازرگرا ساختار سازمانی تغییر نکرده ولی سعی شده که محصول بر اساس نیازهای بازار انتخاب و فرآیندها و عملیات مناسب برای تولید محصول بر اساس نیازهای بازار انتخاب و فرآیندها و عملیات مناسب برای تولید محصول،طراحی شود.تا این مرحله از زمان چیدمان[۶۳] مراکز تولیدی بیشتر به صورت خط تولید محصولی بوده و کمتر از چیدن تکنولوژی گروهی و کارگاهی استفاده می شد.در شرکت های ژاپنی فرایندگرا، با تکیه بر چیدمان کارگاهی و تکنولوژی گروهی[۶۴]،تولیدات محصولات متنوع امکان پذیر شد.اما در این دوران برای کاهش قیمت محصولات به وسیله بالا بردن حجم تولید[۶۵]،بیشتر شرکت های سازنده چندین محصول را تولید کرده و تنوع چندانی در محصولات تولیدی وجود نداشت.در سال ۸۰ تا ۹۰ موفقیت از آن شرکت هایی بود که محصولات متنوع را با قیمت مناسب،کیفیت بالا و در حداقل زمان ممکن به مشتری تأمین می کردند.لازمه این امر داشتن ساختار داخلی فرایند گرا بود.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
اما در دهه ۱۹۹۰ به موازات بهبود در توانمندی های تولید،مدیران صنایع درک کردند که مواد و خدمات دریافتی از تأمین کنندگان مختلف،تأثیر بسزایی در افزایش توانمندی های سازمان به منظور برخورد با نیازمندی های مشتریان دارد که این امر به نوبه خود،تأثیر مضاعفی در تمرکز سازمان بر پایگاه های تأمین و استراتژ های منبع یابی بر جای نهاد.همچنین مدیران دریافتندکه صرفاً تولید یک محصول با کیفیت کافی نیست.در واقع تأمین محصولات با معیارهای مورد نظر مشتری(چه موقع،کجا وچگونه) و با کیفیت و هزینه مورد نظر آنها،چالش های جدیدی را به وجود آورد(بیات،۱۳۸۷،صص۲۴-۲۵).
در چنین شرایطی به عنوان یک نتیجه گیری از تغییرات مذکور،سازمان ها دریافتند که این تغییرات در طولانی مدت برای مدیریت سازمانشان کافی نیست.آنها باید در مدیریت شبکه همه کارخانجات و شرکت هایی که ورودی های سازمان های آنها را به طور مستقیم و غیر مستقیم تأمین می کردند و همچنین شبکه شرکت های مرتبط با تحویل و خدمات پس از فروش محصول به مشتری،درگیر می شدند. با چنین نگرشی رویکردهای مدیریت زنجیره تأمیین پای به عرصه وجود نهادند(غضنفری، ریاضی،کاظمی،۱۳۸۰،ص۳۳).
اهمیت مدیریت زنجیره تأمین وقتی بیشتر روشن می شود که به تصمیم گیری و حساسیت آن اشاره شود.هر تصمیم در این نوع مدیریت دارای آثار و عواقب مثبت و منفی می تواند باشد که متعادل سازی آن در هر مقطع از زمان یکی از پیچیده ترین امور این نوع مدیریت است.برای مثال تصمیم گیری در خصوص میزان موجودی انبار بر میزان سرمایه گذاری و موجود بودن کالا برای مشتریان در هنگام بالا و پایین رفتن تقاضا مؤثر می باشد.نکته مهم دیگر در ارتباطات و کانال های ارتباطی بین شرکتی یا سازمانی می باشد که نقش بسزایی در سرعت بخشیدن تعاملات فی ما بینی دارد.در نتیجه برای افزایش سرعت پاسخگویی به نیاز مشتریان و دقت آن،لازم است که از سیستم اطلاعاتی بهتری برخودار شده که فن آوری اطلاعات در این راستا بسیار کارساز بوده است(احمدی،۱۳۸۴،ص۲۱).
روند شکل گیری مدیریت زنجیره تأمین
شکل گیری نظام مدیریت زنجیره تأمین یک روند انقلابی نداشته،بلکه بسیار تدریجی بوده است.در این راستا دیدگاه ها و تکنیک های مختلفی نقش داشته اند که هر یک به سهم خود قدمی در بهبود و گسترش مدیریت زنجیره تأمین برداشته اند که از جمله می توان از:مدیریت تولید بهنگام،مهندسی همزمان،مهندسی مجدد،اتحاد ها و مشارکت های بین شرکتی،……. نام برد.روند تدریجی فوق را در پنج مرحله می توان دسته بندی نمود که به شرح زیر می باشد(جدول ۲-۳):
در مرحله (۱) که ساختار سنتی شرکت را نشان می دهد،مسئولیت فعالیت های مختلف بر دوش واحدهای مستقل و مجزای از هم می باشند.مرحله(۲) و (۳) در دهه ۷۰ و۸۰ شکل گرفت که در آن زمان شرکت های آمریکایی دریافتند که به جای تمرکز هر واحد روی فعالیت خود باید به هماهنگی و انسجام کل سازمان فکر کرده و اقدام نماید.در این زمان دیدگاه های مهندسی همزمان،تیم های بین واحدی بوجود آمده و باعث شد تا این تفکر و نگرش به روابط بین سازمانی هم کشیده شود که همان مرحله(۴) می باشد.با این تحول مباحث مشارکت و اتحاد استراتژیک بین سازمان ها و شرکت ها مطرح گردید که هدفش افزایش بازدهی از طریق انسجام بین سازمان های مرتبط در پروسه تولید و ارائه یک محصول بود.
جدول ۲‑۳ مراحل یکپارچگی زنجیره تامین
مراحل یکپارچگی زنجیره تأمین |
مرحله۱:عدم یکپارچگی خرید کنترل مواد اولیه تولید فروش توزیع |
مرحله ۲:یکپارچگی وظایف جهت اثربخشی وظایف مدیریت مواد اولیه مدیریت تولید پشتیبانی |
مرحله۳: مدیریت مواد مدیریت تولید پشتیبانی |
مرحله۴:هماهنگی بین سازمانی جهت اثربخشی کسبو کار شرکاء تأمین کنندگان بدون واسطه زنجیره تأمین داخلی مشتریان بدون واسطه |
مرحله۵:یکپارچگی بین سازمانی و مدیریت فرایند زنجیره تأمین جهت به حداکثر رساندن اثربخشی و کارایی کل کسب و کار تأمین کنندگان زنجیره تأمین مشتریان |
بالاخره در مرحله (۵) که نقطه ایده آل برای نظام مدیریت زنجیره تأمین می باشد،انتظار می رود که در آینده نزدیک تحقق یابد.البته لزوماً همه شرکت ها روند فوق را ممکن است طی نکرده و بعضی از مراحل را پریده باشند،یا به طور ناقص گذرانده باشند،اما مراحل نشان دهنده یک روند سیستمی است که جنبه عمومی دارد.
در روند شکل گیری زنجیره تأمین اولین باری که از این نام استفاده شد،توسط آقای جان هالیهان[۶۶] در سال ۱۹۸۵ بود.از این نظر ایشان چهار ویژگی نظام مدیریت زنجیره تأمین، آن را از روش ها و دیدگاه های گذشته متمایز می سازد:
۱٫یکی دیدن نظام مدیریت زنجیره تأمین به جای مجزا و جزیره ای دیدین فعالیت های آن.
۲٫بخشی از تصمیم گیری استراتژیک محسوب شده که در تمامی ابعاد و فعالیت های مربوطه باید دیده شود تا هزینه ها کاهش یافته و سهم بازار افزایش یابد.
۳٫انبار موجودی ها در آن نقش متعادل کننده داشته و به عنوان آخرین مکانیزم مطرح می باشد نه اولین آن.
۴٫نیاز به نگرش جدیدی در نگاه سیستمی دارد (احمدی،۱۳۸۴،صص۸۱-۸۳).
اصول نظام مدیریت زنجیره تأمین
مدیریت زنجیره تأمین دامنه وسیعی دارد که شامل: تأمین کنندگان جزء،تأمین کنندگان عمده،عملیات داخلی،مشتریان عمده،مشتریان جزء و مصرف کنندگان می باشند.زنجیره تأمین درکارخانه های تولیدی،شرکت های خدماتی و حتی منازل نیز وجود داشته و آن را عباراتی نظیر زنجیره ارزش تقاضا و یا زنجیره ارزش نیز معرفی می نمایند که هدف اصلی آن ایجاد ارزش برای مصرف کننده نهایی است.
اصول نظام مدیریت زنجیره تأمین عبارتند از:
اصل اول:تقسیم بندی مشتریان بر اساس خدمات مورد نیاز آنها و طراحی انتخاب زنجیره تأمین و عرضه مناسب به گونه ای که ارائه خدمات به مشتریان در بخش های مختلف،سوددهی مناسب و مورد نظر را داشته باشد.