۸-سبک های تفکر دارای ویژگی “جامعه پذیری"می باشد.
۹-سبک های تفکر در طول زندگی تغییر می کنند.
۱۰-سبک های تفکر قابل ” اندازه گیری ” هستند.
۱۱-سبک های تفکر “قابل آموزش"هستند.
۱۲- ارزش گذاری سبک های تفکر در بعد زمان، نسبی است.
۱۳- ارزش گذاری سبک ها از نظر بعد مکانی امری نسبی است
۱۴- درستی و نادرستی سبک های تفکر امری نسبی است .
۱۵- تناسب بین سبک تفکر و سطوح مختلف توانایی ،امری پیچیده است (میرزایی،۱۳۸۷،ص۳۹).
۲-۹- عوامل موثر تحول در سبک تفکر
۲-۹-۱- فرهنگ
اولین عاملی که در تحول سبک های تفکر و یادگیری, فرهنگ است(هیز و مور[۱۲],۱۹۹۷). بعضی فرهنگ ها به بعضی از سبک های تفکر بیشتر اهمیت می دهند. برای مثال در در آمریکای شمالی بیشتر تاکید روی نوآوری و ایجاد فرصتهای مناسب باعث می گردد که سبک های قانونگذار و آزاداندیش حداقل در میان بزرگسالان اهمیت بیشتری داشته باشد. جوامع دیگر مانند ژاپن با توجه به تاکید شان بر حفظ سنتها و همنوایی و همرنگی جامعه, احتمالا بیشتر روی سبک های تفکر اجرایی و محافظه کارانه تاکید دارند. جامعه ای که بر همنوایی و آداب و رسوم و سنن تاکید دارد, دچار ایستایی می شود. زیرا اعضاء خود را به این نوع سبک های تفکر وادار می کند و در برخی از فرهنگ ها به کودکان از سالهای اولیه آموزش می دهند که در مورد اعتقادات مذهبی و حکومت سوال نکنند. برای مثال در کشور کره جنوبی و چین نتیجعه سوال کردم درباره حاکمیت, حبس و زندان است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
به اعتقاد استرنبرگ سبکهای تفکر همان مواردی است که به آن اهمیت داده می شود. بعضی گروه ها تفکر ابداعی آزاداندیشانه را تشویق می کنند که باعث خلق تفکر خلاق و منجر به اخذ جایزه در زمینه دستاوردهای خلاق می شود.
فرد گرایی- جمع گرایی متغییر دیگری است که در بین فرهنگ ها مختلف متفاوت است این متغییر به عنوان عامل اصلی در درک تفاوتهای مهم در ارزشهای بین فرهنگ ها کاربرد وسیعی دارد. اعضاء فرهنگهای فردگرا خود را دارای وجودی مستقل و مجزا از دیگران فرض می کنند اعضاء فرهنگهای جمع گرا خود را در مقابل با دیگران می بینند, در این فرهنگ ها افراد اهمیت زیادی برای تقشهای کنش اجتماعی که فرد را به گروه بزرگتر مرتبط می سازد, قائلند. افراد جمع گرا معتقدند که باید نیازهایشان با آنچه برای دیگران اهمیت دارد, همسو باشد, فرد جمع گرا برای رسیدن به خود کنترلی به سوی دیگران سوق می یابد و در قبال موفقیتهای دیگران مسب اعتبار می کند و از شکست آنان احساس گناه می کنند, افرادی که در فرهنگهای فردگرا زندگی می کنند, این ویژگی ها را کمتر بروز می دهند( استرنبرگ, ,۱۳۸۰, ص۱۴۷و۱۴۸).
۲-۹-۲- جنسیت
دومین متغییری که به صورت بالقوه در سبک های تفکر نقش دارد, جنسیت است. افراد طوری که تصور می شوند باید باشند تربیت می شوند و براساس تصورات خودمان با آن ها رابطه برقرار می کنیم نه براساس واقعیت.
صفات نشانگر تفاوت در سبک هایی است که ما آن را در مردها بیشتر از زنان تقویت می کنیم, به طور خاص مردها بیشتر برای سبک تفکر قانونگذار, درون گرا و آزاداندیش تشویق می شوند. آنچه که به عنوان رفتار مطلوب یا حداقل رفتار قابل قبول می تواند در نظر گرفته شود, در زنان و مردان متفاوت است.این دلیل غیر رسمی و خوب برای این حقیقت است. از لحاظ تفکر اجرایی زنان و مردان خود را با انتظارات متفاوتی روبرو می بینند.
در برخی از سازمانها, زنانی که شایستگی بالایی داشته باشند برای ارتفاء مرتبه نادیده گرفته می شوند. تفاوت های موجود بین سبک تفکر زنان و مردان به ترتیب اجتماعی آنان در فرهنگی که در آن متولد شده اند بر می گردد. بدین ترتیب که افراد کمتر از آن آگاه هستند, به عنوان مثال از هنگام کودکی رفتار با پسران و دختران متفاوت است. چنین مواردی نشان دهنده سیستم ارزشی متفاوت در مورد تشویق دو جنس است (استرنبرگ,۱۳۸۰ ,صص۱۴۹-۱۵۱).
یافته های پژوهش امیدوار و چاری (۲۰۰۸)به منظور بررسی سبک های تفکر در دانشجویان نشان داد که در بین سبک های تفکر, تنها در سبک قانونی بر حسب جنسیت تفاوت معنی داری وجود دارد اما یافته های پژوهش جهانشاهی و ابراهیمی قوام (۲۰۰۶) که به بررسی رابطه بین سبک تفکر با متغییرهایی چون جنسیت و میزان تحصیلات پرداخته بودند, نشان داد که بین جنسیت و سبک های تفکر احرایی, قضایی, جزیی,کلی, محافظه کارانه و همچنین بین سطح تحصیلات با سبک تفکر قانونی رابطه معناداری وجود دارد. نتایج پورکیانی و شاهیلو (۲۰۱۰) هم که به بررسی سبک تفکر مدیران مدارس پرداخته بودند نشان داد که بین سبک های تفکر مدیران بر حسب سطح تحصیلات تفاوت معناداری وجود دارد.اما بین سبک های تفکر بر حسب جنسیت و سابقه ی خدمت تفاوت معنی داری مشاهده نشد(جلایر,۱۳۹۱,ص۴۸).
۲-۹-۳- سن
سومین متغییر سن است. قانونگذارانه معمولا از سنین نوباوگی و پیش دبستانی پرورش می یابد. این ویژگی جهت پرورش خلاقیت به طور نسبتا آزاد و سازمان نایافته در مراحل پیش دبستانی و در محیط خانه انجام می شود. زمانی که کودکان مدرسه را آغاز میکنند, دوره پرورش قانونگذارای به شدت محدود می شود. از کودکان انتظار می رود که خود را با ارزشهای شکل گرفته در مدرسه هماهنگ کنند. دوران انتخاب موقعیت پیش دبستانی که در آن کودک انتخاب می کرد که چه کاری را چطور انجام دهد, به سر می آید. بعضی وقت ها میگوییم که کودکان در مدارس خلاقیت خود را از دست می دهند. در واقع آنچه آنها از دست می دهند سبک تفکری است که عملکرد خلاق را به وجود می آورد برای مثال مقالات ارائه شده و طرح های پیشنهادی از سوی محققان سالهای آخر مانند طرح های افرادی که در سال اول هستند به یک شیوه بررسی نمی شوند.
در واقع تفاوتها مربوط به شایستگی افراد نیست بلکه مستقیما به موارد مختلفی مربوط می شود که در شغل مورد نظر مورد توجه قرار می گیرد.ولی رفته رفته ممکن است در کوتاه مدت, متفاوت باشد برای مثال کاری که دارای قانونمندی و آزادی زیادی است, در بدو امر ممکن است مورد پذیرش افراد قرار نگیرد. ولی رفته رفته ممکن است تبدیل به شغلی شود که ماهیت آن تغییر کرده و بیشترین پاداشها را دریافت می کند (استرنبرگ,۱۳۸۰, ص۱۵۲-۱۵۴).
۲-۹-۴- سبک های تفکر والدین
چهارمین متغییر سبک های تفکر والدین است آنچه مورد توجه و تشویق والدین قرار می گیرد, احتمالا در سبک های تفکر فرزندان منعکس می شود. آموزشهای مذهبی بیشتر از طریق والدین به فرزندان ارائه می شود و کمتر خود بچه ها آن را دنبال می کنند والدین می توانند بر رشد شیوه تفکر کودکان موثر باشند. برخی مذاهب با توجه به تجربه جهان امروز سوال کردن و مواجه شدن با مسائل را نسبت به سایر مذاهب تشویق می کنند ( استرنبرگ,۱۳۸۰,صص ۱۵۴و۱۵۵).
خانواده نخستین پایگاهی است که پیوند بین کودک و محیط اطراف او را به وجود می آورد.کودک در خانواده پندارهای اولیه را فرا می گیرد و از لحاظ ذهنی رشد می یابد, شیوه های سخن گفتن را می آموزد, و سرانجام نگرش هایش شکل میگیرد. بر سبک های تفکر فرزندان اثر گذار باشد(جلایر,۱۳۹۱,ص۳۸).
۲-۹-۵- مدرسه و شغل
آخرین متغییر موثر در رشد سبکهای تفکر, دوران مدرسه و نهایتا شغل است. مدارس و مشاغل مختلف مشوق سبک های متفاوتی در انسان هستند موسس یک کمپانی به طور متفاوتی نسبت به یک کارگر خط تولید تشویق می شود. همانطور که افراد برای دنبال کردن زندگی ممکن است با توجه به نظام پاداش خود جنبه هایی از سبک های تفکر را تشویق یا محدود کنند.
به طور متوسط مدارس در اکثر نقاط جهان احتمالا سبک تفکر اجرایی, جزئی نگر و محافظه کارانه را تشویق می کنند. دانش آموزانی با هوش تلقی می شود که هر چه به آنان گفته می شود به درستی انجام می دهند. مدارس خود را عامل اجتماعی کننده تلقی می کنند. ولی کودکان چگونگی تفکر درباره امور و انجام آن را از طریق فرهنگ می آموزند.
این امر نسبتا نادر است که استقلال عقلایی تشویق شود مگر اینکه در بالاترین سطح تحصیلی مانند فارغ التحصیل در درجه دکتری. هر چند حتی در این سطح نیز تفکر قانونگذار به طور خاص تشویق نمی شود( استرنبرگ,۱۳۸۰,ص۱۵۵).
۲-۱۰- تعریف نوآوری
وقتی تحولات شتاب می گیرند، بر پدیده ها پیچیدگی و ابهام حاکم می شود و سیستم ها از حالت تعادل خارج می شوند وضعیت بحرانی شده و دیگر قانونمندی مرسوم بر پدیده ها حاکم نیست (فقیهی فرهمند،۱۳۸۲،ص۱۱).
با چنین شتاب روزافزون تحولات و دگرگونی ها در دنیای کنونی، فرایند تغییر و تحول مستمر از عمده ترین جریان های حاکم بر حیات بشری شده است. از این رو شرکت های و سازمان هایی که خواهان ایجاد یا حفظ مزیت رقابتی هستند، مجبورند که انعطاف پذیر و پذیرای تغییرات باشند. در چنین دوره ای نوآوری، تکیه گاه اصلی سازمان ها است ( میر کمالی و چوپانی، ۱۳۹۰،ص۱۶۱).
نوآوری ایده یا تولید نوآوری از دیدگاه راجرز(به نقل از منطقی ۱۳۸۰)، ناظر به روش یا موضوعی است که ازنظر فرد، جدید تلقی می شود. جدید بودن ایده به اولین کاربر و یا کشف آن بستگی چندانی ندارد. پس جنبه تازگی یک نوآوری را می توان با توجه به دانش ،گرایش یا تصمیم در کاربرد آن توجیه کرد. منطقی(۱۳۸۴) در یک جمع بندی معتقد است: نوآوری نتیجه ابتکار و بهره برداری از آن است. امروزه ، محققان اجرای نوآوری را فرایند پیچیده ای می دانند که افراد، سازمان ها و جوامع و همچنین عوامل سیاسی ، اقتصادی- اجتماعی، روشن شناختی و دیگر سازمان ها را شامل می شود. منطقی روند به کارگیری دانش را ، حرکت از یک دیدگاه ساده و فعلی به سمت رویکردی تبادلی و پویاتر معرفی کرده است. از این رو نوآوری عبارت است از فراهم آوری چیزی که در مقایسه با ساخت های ذهنی حاصل از عادات متفاوت باشد(تورانی و همکاران،۱۳۹۱،ص۱۰).
«هالت »اصطلاح نوآوری را دریک مفهوم وسیع به عنوان فرایندی برای استفاده از دانش یا اطلاعت مربوط به منظور ایجاد یا معرفی، چیزهایی تازه و مفید به کار برده است .«وارکینگ»نیز توضیح میدهد که نوآوری هر چیزه تجدید نظر شده است که طراحی و به حقیقت در آمده باشد وموقعیت سازمان را در مقابل رقبا مستحکم کند و نیز یک برتری رقابتی بلند مدت را میسر سازد؛ به عبارتی نوآوری خلق چیز جدیدی است که یک هدف معین را دنبال وبه اجرا رساند. «الوانی »می گوید: نوآوری یا ابداع،کار بردی وعملی کردن افکار واندیشه های نو وبدیع ناشی از خلاقیت است. «البر شیت »بیان می کند : نوآوری، تبدیل خلاقیت (ایده ی نو ) به عمل ویا نتیجه (سود) است. «رابینز»می گوید نوآوری، فرایند فزآینده ی خلاق وتبدیل آن به محصول، خدمات وروشهای جدید عملیات است( شایق ،۱۳۹۰،ص۷۹).
در خصوص نوآوری امام صادق(ع)می فرمایند «من دوست دارم که آدمی دارای حرفه وفنی(نو)را ببینیم که به دنبال کار وکسب روزی باشد . پیامبر اکرم(ص)نیز درجه فرد نوآور را بالاتر برده و خداوند را نیز علاقه مند به او می داند و می فرمایند: «خداوند بنده مومنی را دوست دارد که در حرفه و پیشه جدیدی باشد(نهج البلاغه،ص۷۵۰به نقل شاه حسینی،۱۳۸۸ ،ص۵۵و۵۶).
۲-۱۱- تفاوت خلاقیت و نوآوری
مفاهیم خلاقیت و نوآوری مشابه هم به نظر می رسند حقیقت نیز چنین است هر دو مفهوم ارتباط نزدیکی به هم دارند چرا که هر دو به ایجاد ایده و پدیده جدید معطوف هستند با این تفاوت که خلاقیت به عنوان عامل فردی، ذهنی و درونی، ریشه نوآوری محسوب می شود(رمضانی، ۱۳۸۸،ص۲۰).
اندیشمندان در تعریف هایی از خلاقیت و نوآوری بدست می دهند بر تمایز بین این دو مفهوم تاکید می کنند. «اسلیکوف»تفاوت خلاقیت و نوآوری را این چنین بیان می کند: خلاقیت دانه و نوآوری گیاه و ثمره ی آن است«البر شیت» خلاقیت را فعالیت ذهنی وعقلایی برای وجود آوردن ایده ای جدید و بدیع میداند، حال آنکه نوآوری را معنای تبدیل خلاقیت به عمل یا نتیجه قلمداد می کند. او نوآوری را عملیات و مراحل مورد نیاز برای نتیجه گیری یک فکر بکر و واقعیت جدید میداند. ولی توانایی تبدیل آنها را به نوآوری نداشته باشد؛ ازاین رو فرد نوآور غالبأ خلاق است ولی افراد خلاق الزاما نوآور نیستند. همچنین «رزتعلد وسروو» ماهیت خلاقیت با اختراع را نوآوری به وسیله ی معادله ی زیر تفکیک کردند:
انتفاع+اختراع+مفهوم=نوآوری( شایق،۱۳۹۰،ص۸۰).
در حقیقت، نوآوری بیشتر جنبه عملی دارد. در حقیقت، نوآوری محصول نهایی عمل خلاقیت است. خلاقیت پیدایی و تولید یک اندیشه و فکر نو است در حالیکه نوآوری عملی ساختن آن اندیشه و فکر است. به عبارت دیگر ، خلاقیت اشاره به قدرت ایجاد اندیشه های نو، ذهنیت های جدید و فکر تازه است ولی نوآوری به معنای کاربردی ساختن و به محصول و تولید رساندن آن افکار نو و ذهنیت جدید است. خلاقیت حاصل بدیعیت و تازگی است و نوآوری به کارگیری این تازگی در جامعه است به ساده ترین زبان خلاقیت تازگی ایجاد شده و نوآوری تازگی منتقل شده است(الینیک, ۱۳۸۵,ص۱۱۸).
بنابراین، خلاقیت لازمه و زیرساخت نوآوری است و تحقق چیزی نو وابسته به خلاقیت می باشد. در واقع خلاقیت بستر رشد و پیدایی نوآوری است. در این باره کونتر(۱۹۸۸)معتقد است که نوآوری بکارگیری ایده های نوین ناشی از خلاقیت است و میگوید: نوآوری می تواند محصولی جدید یا راهی برای انجام کاری باشد؛در حالی که خلاقیت توانایی و قدرت ایجاد فکر یا ایده جدید است.
خلاقیت=استعداد+تخیل+تجسم+ تفکر
نوآوری= اقدام و ایجاد محصول+ تفکر+ توجه+ استعداد( امیر حسینی،۱۳۸۹،ص۱۲و۱۳).
از خلاقیت تا نوآوری غالبا راهی طولانی در پیش است و تا اندیشه ای نو به صورت محصولی یا خدمتی جدید در آید زمانی طولانی می گذرد و تلاشها و کوشش ها و کوشش های بسیار به عمل می آید.گاهی ایده و اندیشه ای نو از ذهن فرد می تراود و در سالهای بعد آن اندیشه ی نو به وسیله ی فرد دیگری به صورت نوآوری در محصول یا خدمت متجلی می گردد.
خلاقیت اشاره به قدرت ایجاد اندیشه های نو دارد و نوآوری به معنای کاربردی ساختن آن افکار نو و تازه است، به طور خلاصه با در نظر گرفتن نظریات فوق می توان چنین گرفت که خلاقیت اشاره به آوردن چیزی جدید به مرحله ی وجود داشته و یا عبارتی به معنای دلالت بر «پیدا کردن» چیزهای جدید است هر چند که ممکن است به مرحله ی استفاده در نیاید. نوآوری به عنوان هر ایده ای جدیدی است که در بر گیرنده ی توسعه ی یک محصول، خدمات یا فرایند می گردد که ممکن است نسبت به یک سازمان، یک صنعت، یا ملت و یا جهان جدید باشد. این نوآوری ها به تغییر و انطباق بهتر سازمان با ایده های جدید منجر می شود (شایق،۱۳۹۰،ص۸۱).
۲-۱۲- نوآوری سازمانی
در عصر حاضر تقریبا جایی که فاقد سازمانی باشد نمی توان یافت. اما جالب آنکه فرایند ایجاد و تکاثر آنها طی قرن گذشته به قدری آرام اتفاق افتاد که توجه خاصی را به خود معطوف نساخت. غلبه سازمانها بر همه شئون زندگی ما یکی از دلایل اهمیت آنهاست اما دلایل دیگری نیز برای اهمیت سازمان ها وجود دارد. اخیرا سازمان ها به مراتب بیش از گذشته منشا مصائبی که دامن جامعه معاصر ما را گرفته است قلمداد می شوند( رحمان سرشت ،۱۳۸۶،ص۱۸).
به همین دلیل نوآوری به عنوان مسئله ای مهم برای افراد، نهاد ها و روی هم رفته ، برای همه ی جوامع دلیل ارتباط آن با انعطافپذیری و تولید بسیار مهم و اساسی است(رانکو[۱۳]،۲۰۰۴).
نوآوری سازمانی،اختراع تازه ای از دانش یا توسعه ی اطلاعات تازه نظیر مفهوم ، تئوری یا فرضیه است. به عبارت دیگر نوآوری سازمانی به معنای چیزی جدید برای استفاده می باشد. نوآوری سازمانی مستلزم تبدیل ایده ها به اشکال قابل استفاده ی سازمانی است و این ایده برای پیشبرد عملکرد سازمانی مورد استفاده قرار میگیرد( دامن پور و گوپالا کریشنان,۲۰۰۱,ص۶۵).[۱۴]
در جهان پیچیده و پر شتاب امروز، عوامل بی شماری بر تغییر و تحولات سازمان اثر می گذارد. چهار عامل عمده،که حداکثر اثر را بر سازمان ها وارد می آورند عبارتند:
-
- فشار شدید رقابت جهانی ۲- محو شدن مرز و بوم بازار تجارت ۳- شتاب تکنولوژی ۴- دگرگونی سریع در ارزش و نحوه زندگی مصرف کنندگان کالا