اصطلاحاتی که بروس برای پارادایم سکولاریزاسیون آورده تقریباً روشن است و مفهوم آن تفاوت چندانی با مفهوم رایج ندارد. فقط دو اصطلاح «بخشی سازی» (compoutmentalization) و «خصوصی سازی» (priuatization) قدری نیاز به توضیح دارد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
این دو اصطلاح مربوط به جنبه فردی سکولاریزاسیون میشوند و در واقع واکنش فرد را به فرآیندهایی مثل تفکیک و تکثیر بیان میکنند.
یک راه برای اینکه مومنین ایمانشان را با تنوع و تکثر فرهنگی و دینی آشتی دهند این است که یکپارچگی را در سطح بالاتری از انتزاع بازسازی کنند به این صورت که همه ادیان را به یک معنا یکسان در نظر بگیرند.
امکان دیگر- که با اولی سازگار نیست- این است که فرد ایمانش را به بخش خاصی از زندگی اجتماعی محدود نماید.
«برگر» و «لاکمن» در «ساخت اجتماعی واقعیت» نشان دادهاند که تفکیک و تمایز که از ویژگیهای مدرنیته است ما را ملزم میکند که نه در یک جهان واحد، بلکه در تعدادی از جهانها زندگی کنیم که هر کدامشان ارزشها و منطق خاص خودش را دارد. پس مقصود از «بخشیسازی» این است که فرد فقط در حیطه خاصی از زندگی اجتماعی تابع ایده و ارزشهای دینی خود است.
خصوصی سازی نیز همراه بخشی سازی فرا میرسد یعنی این احساس و درک که حیطه دسترسی دین محدود میشود فقط به کسانی که آموزههای این یا آن دین را میپذیرند.
در مورد «آگاهی فن سالارانه» نیز مفهوم وی تفاوت اندکی با مفهوم مورد نظر هابرمالن دارد. مقصود بروس از این اصطلاح شیوه خاصی از اندیشه است که همراه علم و تکنولوژی مدرن به انسانها تحمیل میشود.
در میان خصوصیات این شیوه «استیوبروس»، پیش فرضهایی بنیادی نهفته در علم و تکنولوژی را مطرح میکند. وی پارادایم پیشنهادی خود را در یک جمله این چنین خلاصه میکند:
«فردگرایی ، تکثر (تنوع) و برابری خواهی در یک زمینه لیبرال دموکراسی، اقتدار باورهای دینی راست کرد».
او در جای دیگر میگوید: «اگر در گزارش من از این تغییرات ابتکاری وجود داشته باشد، در تأکیدی است که بر تکثر و تنوع میکنم. در حالی که دیگران تبیین خود را برای افول دین با پیرایش حکومت به نحوه فزاینده بیطرف، شروع میکنند، من به علت این بیطرفی توجه میکنم.
تنوع فرهنگی ناشی از تعامل فرهنگ دینی متکثر با تفکیک ساختاری و اجتماعی، دین را از عرصه عمومی به عرصه خصوصی راند (و حکومتی بی طرف تأسیس نمود) و همراه دین هم ایدههای دینی به جز ملایمترین آنها نیز به حوزه خصوصی رانده شده … برداشته شدن حمایت از دین در سطح ساختار اجتماعی بر روانشناسی اجتماعی باور، تأثیری مشابه به جای می گذارد.
یقینهای جزعی کلیسا و فرقه جای خود را به اظهارات ملایمتر انجمن مذهبی و کیش میدهد…
تأثیر سکولارکننده تکثر و تنوع به مقدار زیادی به فرهنگ برابری خواه جامعه دموکراتیک بستگی دارد؟
«استیوبروس» میگوید: که این نسبت غلط و رایج است که گمان میکنند پارادایم سکولاریزایسون به معنای پیش بینی الحاد و انکار خدا در همه افراد است: «من استدلال خواهم کرد که کاهش اهمیت اجتماعی دین، تعداد علاقهمندان به دین را کاهش میدهد. و این یک رابطه علمی است و نه فقط موضوعی برای تعریف. ولی حتی در نظریه رادریکالتر من این انتظار وجودندارد که دین ناپایدار خواهد شد.
من مشکلی نمیبینم در این که واژهای برای توصیف فرآیندی به کار رود که فقط پایانی قطعی و معینی ندراد… سکولاریزاسیون میتواند به این معنی باشد: «حرکت و تحول به سوی کمتر دینی بودن».
دین در بعد فردی (دینداری)، در دنیای مدرن متأثر از تکثر و تنوع فرهنگی تحول مییابد. صورتهای سنتی دین جای خود را به اشکال جدید میدهند. صنعتی شدن و شهرنشینی، اقوام و گروههای مذهبی و نژادهای مختلف را کنار هم جمع کرده. همین تنوع و تکثر فرهنگی فرایند خصوصیسازی دین را به دنبال دارد. زیرا نمیتوان در حوزه عمومی، هنجارها و ایدههایی را اعمال کرد که مورد توافق گروههای مختلف نیست. بنابراین دین به حوزه خصوصی راندده میشود دو دوست بیطرفی، اجتماع را براساس کلیترین ارزشهای مشترک اداره میکند.
پیامد دیگر تکثر فرهنگی، فردی شدن دین است. فردی شدن را میتوان با بحث «وورتساخر» در مورد اجتماعی و فرهنگ پذیرشدن، توضیح داد.
وی میگوید شخص در برخورد با هنجارهای متفاوت و متناقض و ایدهها و اندیشههای ناهمخوان دچار تزلزل میشود و این تزلزل، تلاش در جهت تعادل دوباره را بر میانگیزد.
این دوباره متعادل شدن نوعی تفسیر شرایط است که به شخصیت شناخت میدهد و آن را نسبت به دو هنجار یا ایده ناهمخوان به طور نسبی مرزی (مارجینالیزه) میکند و به آن هویتی بالنبه مستقل میدهد.
«وورتساخر» کل فرایند متزلزل شدنها و دوباره متعادل شدنها در طول زندگی را فرایند شخصی شد (پرسونالیزاسیون) مینامد که همان دستیابی به هویت مستقل است.(حیدری بیگوند، ۱۳۸۰ ، ۸ –۱۰۷)
فردی شدن دین نیز مصداقی از همین فراگرد است. شخص در محیط متکثر دینی و در برخورد با مذاهب و نظامهای فکری و ارزشی متنوع نسبت به آنچه خود دارد مرزی میشود و میتواند از بیرون و با دیدی انتقادیتر به آنچه خود و دیگران دارند نگاه کند و به نحوی مستقلتر از گذشته به انتخاب یا انتقاد و حتی نوآوری دست یازد.
واضح است که خصوصی شدن و فردی شدن دین، صورتها و اشکال بدیعی از دینداری میآفریند. این مقدار مورد توافق همه نظریه پردازان جامعه شناس است. اختلاف در این است که موافقان سکولاریزاسیون میگویند که تکثر دینی، اقتدار و عینیت باورهای دینی را سست میکند و دین را به موضوعی کم اهمیت برای انتخاب و ترجیح در حد کالاها و اقلام مصرفی تبدیل می کند. دین محدود شده به عرصه خصوصی تحت تأثیر شکنندگی و بیثباتی عرصه خصوصی قرار میگیرد.
اما مخالفان فرایند سکولاریزاسیون میگویند که دین چون برخی نیازهای اساسی بشر را برآورده میسازد بیاهمیت نمیشود. اگر صورتی از دین یا سازمان دینی آن نیازها را رفع نکند صورتها یا اشکال دیگری از دین به وجود می آیند تا این وظیفه را انجام دهند. بنابراین تقاضا برای دین همیشه وجود دارد. آنچه مهم است شیوه عرضه دین است.
در یک محیط متکثر دینی بازار رقابتی مبین ادیان و مذاهب و قرائتهای مختلف به وجود میآید و همه مذاهب در بدست آوردن اعضای مومن و ثابت و تقویت مشارکت دینی مردم به رقابت و تلاشی نفسگیر میپردازند. حال آنکه سازمان دینی در یک محیط انحصاری و بدون رقابت تلاشی در تقویت تعهد دینی مردم نمیکرد و منابع خود را تنها برای حفظ انحصار هزینه مینمود بنابراین در زمینه اجتماعی متکثر، حیات دینی از مشارکت عمومی بیشتری برخوردار خواهد بود.
الگوی گلاک و استارک:
(به نقل از مژگان عظیمی هاشمی، «رضایت از زندگی و دینداری در بین دانش آموزان دوره متوسطه شهرهای فردوس و درگز و نواحی ۷ و۵ و۴ مشهد)
از ابتدای دهه ۱۹۶۰ اندیشه ماهیت چند بعدی دین مطرح شد. مشهورترین الگوی چند بعدی از دینداری از سوی گلاگ و استارک مطرح شده است. هدف اصلی آنان از طرح دین مباحث درک شیوههای مختلفی بود که مردم با توسل به آن خود را مذهبی تلقی میکردند. از نظر آنان حوزههای کلی دینداری که به عنوان ابعاد اصلی دینداری در نظر گرفته میشود پنج حوزه اساسی ذیل را شامل میشود:
-
- بعد اعتقادی (ideological) : باورهایی که پیروان دین بدان اعتقاد دارند که این باورها به سه نوع تقسیم میشوند: باورهای مسلم که ناظر به شهادت دادن به وجود خداوند و معرفی ذات و صفات اوست. باورهای غایتگرا که هدف و خواست خدا از خلقت انسان و نقش انسان در راه نیل به این هدف است. باورهای زمینه ساز که روشهای تأمین اهداف و خواست خداوند و اصول اخلاقی را که بشر برای تحقق آن اهداف باید بدان توجه نماید بیان میکند.
البته این دو دانشمند عنصر اهمیت را هم در نظر گرفتهاند. به این معنا که یک باور خاص چقدر برای فرد معتقد دارای اهمیت است. در هر حال سنجش عنصر اهمیت باور از طریق سنجش سایر ابعاد دینداری فرد شامل مناسکی تجربی و پیامدی صورت میگیرد.
-
- بعد مناسکی یا عمل دینی (ritvalistic) : اعمال دینی مشخصی که از پیروان هر دین انتظار میرود آن را به جا میآورند. ایشان تأکید دارند در عملیاتی نمودن این بعد علاوه بر مشارکت در فعالیتهای مناسکی تفاوت مربوط به ماهیت یک عمل و معنای آن عمل نزد فاعلان آن نیز بررسی شود.
-
- بعد تجربی یا عواطف دینی (experiment) : احساسات مربوط به برقراری رابطه با وجودی همچون خدا. برای تعریف عملیاتی این بعد مقیاسی را مطرح نمودند که چهارنوع از جلوههای عواطف دینی (توجه، شناخت، اعتقاد یا ایمان و ترس) را در بر میگرفت.
-
- بعد فکری یا دانش دینی (intellectval) : اطلاعات و دانش اساسی در مورد اصول عقاید دینی و کتب مقدس را که انتظار میرود افراد از آن مطلع باشند. این بعد معرف مناسبی برای سنجش میزان دینداری فرد نیست مگر اینکه گرایشهای فرد در سایر ابعاد دینی به خصوص در بعد اعتقاد دینی در نظر گرفته شود.
-
- بعد پیامدی یا آثار دینی (conseqvential) : شامل پیامدهای باور، عمل، تجربه و دانش دینی در زندگی روزمره فرد معتقد و روابط او با سایرین است. (معراجزاده توکلی، ۱۳۸۰، ۵-۱۶۴)
نظریه عمومی کنش پارسونز:
(به نقل از عبدالعلی لسایی زاده، جهانگیر جهانگیری، علی شریفی. «بررسی عوامل اجتماعی، اقتصادی موثر بر پایبندی به ارزش های دینی)
نظریه ارادی کنش پارسونز در جهت ایجاد ارتباط بین چندین مقوله است:
ارتباط بین هنجارها و ارزش
کارگزار انسانی
شرایط اجباری
فشار برای کارآیی از طریق هنجارها.
هنگام انتقال از واحدهای کنش به سمت نظام اجتماعی پارسونز دست به مفهوم سازی مجدد زده است و کنشگران را برحسب ارزشها دسته بندی میکند. از نظر او سه نوع ارزش وجود دارد:
شناختی (ارزیابی به وسیله معیارهای عینی)
قدردانی (ارزیابی به وسیله معیارهای زیبا شناختی)
اخلاقی (ارزیابی به وسیله صحت و سقم مطلق)
به نظر پارسونز اینها همه به شیوههای جهت گیری ارزشی و انگیزشی وابسته است. (ترمز. ۱۹۹۸، ۳۰-۳۲) پارسونز نوعی سیطره «سیبرنتیک» به فرهنگ و به طریق اولی به دین میبخشد. دین میتواند از آن جایگاه والایی که در نظام کنش اجتماعی دارد ارزشها را بیافریند. هنجارها را شکل دهد، نقشهای اجتماعی را تعیین کند و هدایتی همه جانبه نسبت به نظامهای جامعه شخصیت و رفتار داشته باشد. (دیویس، ۲۲ ، ۱۳۷۹).
نظریه رونالد اینگلهارت: (همان)
وی در آثار خود به «انقلاب آرام» و «تحول فرهنگی در جامعه پیشرفت صنعتی» اشاره میکند. که یک دسته تغییرات در متغیرهای سطح سیستم جامعه (مثلاً دگرگونی اقتصادی) منجر به تغییراتی در سطوح خود (مهارتها و ارزشها) شده که این تغییرات در سطوح فردی به نوبه خود دارای پیامدهایی در سطح سیستم جامعه است.
از نظر تئوریک نظریه مادی- فرامادی اینگلهارت مبتنی بر دو فرضیه اساسی است:
فرضیه کمیابی: اولویتهای فرد بازتاب محیط اجتماعی- اقتصادی وی هستند شخص بیشترین ارزشها را برای کالاها و یا خدماتی قایل میشود که عرضه آنها نسبتاً کم است.
فرضیه اجتماعی شدن: مناسبات میان محیط اجتماعی- اقتصادی و اولویتهای ارزشی یک رابطه مبتنی بر تطابق بلافاصله نیست. زیرا ارزشهای اصلی شخص تا حدود زیادی انعکاس شرایطی است که در سالهای قبل از بلوغ وی حاکم بوده است.