شواهد شعری سعدی مربوط به قسمت نکته ها:
یـکی پرسید از آن گم کرده فرزند ز مصرش بـتوی پیراهـن شنیـدی بـگفـت احـوال ما برق جهان است گـهـی بـر طـارم اعلـی نـشـینـم اگـر درویش در حالی بـمانـدمـی |
کـه ای روشن گهر پیر خردمـند چـرا در چــاه کنـعانش نـدیــدی دمـی پیدا و دیـگر دم نهان اســت گـهـی در پشـت پـای خـود نبینم سر دست از دو عالم بر فـشانـدمـی (سعدی، ۱۳۸۴: ۹۷-۹۸) |
|
شرح ابیات:
گم کرده فرزند: صفت مفعولی مرکّب است و مراد از گم کرده فرزند یعقوب بن اسحاق ملقب به اسرائیل پدر یوسف است.
کنعان: نام سرزمینی است که به کنعانیان اختصاص داشته و در شمال اردن واقع بوده و همان ارض موعودی است که بنی اسرائیل در زمان موسی مأمور به فتح آن بودند و بعد از موسی به دست یوشع فتح شد.
کنعان بنا به نقل تورات پسر حام است و نیز کنعان به نقل قصص اسلامی پسر چهارم نوح است که نافرمانی کرد و در کشتی نوح نیامد و غرق شد.
این بیت اشاره دارد به هنگامی که یوسف پیراهن خود را از مصر برای پدر نابینای خویش فرستاد و یعقوب بوی پیراهن را پیش از آنکه به کنعان رسد استشمام کرد و چون پیراهن به دستش رسید بر دیده اش گذاشت و دیده اش روشن شد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
مصراع دوم آن اشاره دارد به هنگامی که یوسف را برادران در چاه انداختند. هر دو واقعه در تورات و قرآن مجید مسطور است.
جهان: صفت فاعلی به معنی جهنده صفت برق است مراد این است که حال عارفان مانند برق جهنده است که گاهی پیداست و گاهی ناپیدا.
طارم: به فتح راء به معنی خانهی چوبی و بام و ایوان است. طارم معرب تارم است. و مراد از طارم اعلی عرش برین است.
گهی بر پشت پای خود نبینم:
عارفان گاه تا برترین مقام میرسند و همه غیب و شهود را به چشم دل مینگرند و گاهی چنان محجوبند که به دیدن پشت پای خود نیز قادر نیستند.
اگر درویش در حالی بماندی:
درویش را حالات گوناگون است و اگر حال وی ثبات مییافت و به صورت ملکه و مقام در
میآمد قدرت تصرّف وی بر هر دو عالم بسط مییافت و از هر دو عالم سر دست بر میفشاند و دو جهان را زیر پای صدق و ارادت میگذاشت. رقص و دست افشانه یکی از اعمال صوفیانه است و غالباً آستین بلند یا دستمالی را که بر آستین دوختهاند در هنگام رقص به حرکت میآورند و این دست فشانی یا آستین فشانی کنایه از ترک دنیا است(خزائلی، ۱۳۶۶ :۳۵۹).
۴-۳-۹- سورهی ابراهیم، آیهی ۷
وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ
(و (نیز به یادآور) هنگامى که پروردگارتان اعلام فرمود: همانا اگر شکر کنید، قطعاً (نعمتهاى) شما را مىافزایم، و اگر کفران کنید البتّه عذاب من سخت است.)
نکتهها:
این آیه، مهمترین و صریحترین آیه قرآن در مورد شکر نعمت و یا کفران آن است، که بعد از آیهى مربوط به نعمت آزادى و تشکیل حکومت الهى، به رهبرى حضرت موسى(ع) مطرح شده است و این، رمز آن است که حکومت الهى و رهبر آسمانى مهمترین نعمتهاست، واگر شکرگزای نشود خداوند مردم ناسپاس را به عذاب شدیدى گرفتار مىکند.
شکر نعمت مراحلى دارد:
الف: شکر قلبى که انسان همهى نعمتها را از خداوند بداند.
ب: شکر زبانى، نظیر گفتن «الْحَمْدُ لِلَّهِ».
ج: شکر عملى که با انجام عبادات و صرف کردن عمر و اموال در مسیر رضاى خدا و خدمت به مردم به دست مىآید.
شکر در برابر نعمتهاى الهى بسیار ناچیز و غیرقابل ذکر است.
پیامها:
۱- سنّت خداوند بر آن است که شکر را وسیلهى ازدیاد نعمت قرار داده و این سنّت را قاطعانه اعلام کرده است. «تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ»
۲- خدا براى تربیت ما، شکر را لازم کرد نه آنکه خود محتاج شکر باشد. «رَبِّکُمْ»
۳- با شکر، نه تنها نعمتهاى خداوند بر ما زیاد مىشود، بلکه خود ما نیز رشد پیدا مىکنیم، زیاد مىشویم و بالا مىرویم. «لَأَزِیدَنَّکُمْ»
۴- کیفر کفران نعمت، تنها گرفتن نعمت نیست، بلکه حتّى گاهى نعمت سلب نمىشود، ولى به صورت نقمت و استدراج در مىآید تا شخص، کمکم سقوط کند.«لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ»(قرائتی،۱۳۸۳،ج۴: ۳۸۸).
شواهد شعری سعدی مربوط به قسمت نکته ها :
اِعمَلُو آلَ داوُدَ شُکراً وَ قَلیلُ مِن عِبادِیَ اشّکورُ