نویسنده زمان را چون گربهای میداند که بر صورت او شیار پیری ایجاد میکند «پنجاه و شش سالگی، گربه لوس زمان روی صورتش خنج کشیده بود، همینها را هم دوست میداشت، این گربه را دوست میداشت، اصلاً هر جور که بود، هر جور که خنج کشیده باشد» (روانیپور،۹۸:۱۳۸۱). روانیپور یکسره پیری را بد نمیداند و زمانی نیز آن را دوست دارد آن زمان که احساس میکند آنچنان که دوست داشته از زمان بهره برده است. هرچند که زمانی ممکن است با آن مبارزه کند اما پیری را میپذیرد.
«میدونی اولین بار که یه نفر به من گفت«پیرزن» جا خوردم. رفته بودم بیرون، تو پیاده رو یه جوون دستفروش بساطشو کنار خیابون پهن کرده بود. حالا یادم نیست که چی میخواستم بخرم اما سر قیمتش دعوام شد و دستفروشه گفت: پیرزن ایمانت کجا رفته؟ اول سرش داد کشیدم که پیرزن جد و آبادته اما مرد بلند بلند خندید و من بدون آنکه چیزی ازش بخرم اومدم خونه» (روانیپور،۴۰:۱۳۸۳).
۳-۲-۱-۸-آموزش و یادگیری:
مسأله آموزش و یادگیری از جمله مسایلی است که روانیپور بر روی آن مانور میدهد و نسبت به آن حساسیتی خاص دارد. معتقد است با علم و آگاهی میتوان زنان را از جهل و خرافات دور کرد و از تاریکی جهل رهاند. وجود مدرسه و کمبود آن در روستاها را یکی از جمله محرومیتهای مناطق جنوبی و علت جهل و نادانی توصیف میکند. وقتی برای اولین بار در جفره مدرسهای برپا میشود، صدای زنگ آن را زیباتر از صدای اذان میداند «زایر که صدای زنگ را زیباتر از صدای اذان میدانست، آن را به صدا درآورد. تمام دهات دور و نزدیک از صدای آن بیدار شدند و بچهها شگفتزده به صدایی گوش دادند که آنها را به سوی خود میخواند.» (روانیپور،۱۳۶۹ب:۳۱۹).
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
مسأله آموزش در جفره آن قدر حیاتی است که زایر مرد مهربان جفره وقتی خبردار میشود دوتا از دختران آبادی در راه مدرسه به کوچههای شهر پناه میبرند و به مدرسه نمیروند آنان را تعقیب میکند و در آب انبار زندانی میکند «زایر آن روزها، آخرین توان خود را جمع کرد، به شهر رفت و در سر راه بچههایی که به مدرسه میرفتند به کمین ایستاد و چیرو و پیکر را دید که راهشان را کج کردند و داخل کوچهای شدند. زایر که دلی مهربان داشت و هرگز زنی را نیازده بود، هر دو را گرفت، به مطب برد و همانجا در آب انباری که در سرای مطب بود آویزان کرد» (همان،۱۳۶۹ب:۳۷۵).
در سنگهای شیطان روانیپور آرزومند روزی است که با کمک دختران تحصیل کرده بتواند، نشانههای خرافات را از آبادی جمع کند«راه افتاد و به کوچهای دیگر رسید، درهای باز و شاخ گوزن و آهوان کوهی که به نشانه تاراندن بلا و مصیبت بر در خانهها بود، تا هشت سال دیگر که پزشک شود و به آبادی برگردد، شاید بتواند این نشانهها را یکی یکی و با صبر و حوصله از در خانهها بردارد…. جایی باز کند و از دختران همین آبادی کمک بگیرد» (روانیپور،۱۳۶۹ج:۱۳).
روانیپور در سالهای بعد که از آبادی دور میشود هنوز هم نگران این مساله است و از اینکه دختران سرزمین او همه دنبال بافندگی و بارداری بروند احساس نگرانی میکند. «همه، به زودی همه…. فقط اگر اطاعت کنی. و او تسلیم بود و میدانست که راست میگوید چرخید رو به نقشه ایران و ناگهان دلش از شوق و شادی پر شد…. این دخترک و همه دخترکهای این نقشه … اما اگر همه آنها بروند و باردار و بافنده شوند؟ همه آنها؟…..» (روانیپور،۴۷:۱۳۸۳). از دغدغه مهم نویسنده مساله آموزش برای زنان است. روانیپور دوست دارد زنان جامعهاش از فقر و عقب ماندگی نجات پیدا کنند و راه خود را در میدان علم باز نمایند. در کولیکنارآتش، آینه اولین بار که با مادر خود به شهر میرود از غفلت مادرش سوء استفاده میکند و در ازای دفتر و خودکاری که از دختر مدرسهای میگیرد النگوهای خود را به او میدهد. مادر وقتی متوجه میشود دفتر را به سرش میکوبد و او میترسید که برود بنفشه را پیدا کند و النگوها را پس بگیرد و آن دفتر و مداد را پس بدهد. (ر.ک.روانیپور،۲۸:۱۳۸۸).
۳-۲-۱-۹-اندیشه فمینیستی
واژه فمینیست اولین بار سال ۱۸۷۱ در یک متن پزشکی به زبان فرانسه برای تشریح گونهای وقفه در اندامها و خصایص جنسی بیماران مردی، که تصور میشد از خصایص زنان یافتن تن خود رنج میبرند نوشته شده است. (یزدانی و جندقی،۱۴:۱۳۸۲) بعدها در جریان انقلاب فرانسه مسأله حق رأی زنان مطرح شد و زنان خواستار حقوق برابر با مردان شدند. این جنبش به زودی در سراسر اروپا گسترش یافت و مدافعان حقوق زنان به گونههای مختلف به دفاع از آن پرداختند. در واقع فمینیست را میتوان نهضت دفاع از حقوق زنان دانست. فمینیسم به مظلومیت زنان در تمام علوم و معارف اعتراض میکند، طرفداران فمینیست از متخصصان علوم مختلف برخاستهاند و هر یک از نظرگاهی خاص به زنان و مسأیل آنان نگریستهاند. فمینیسم اعتراض به مظلومیت و درجه دوم بودن و اسارت زنان است (ر.ک.حسنآبادی،۱۷:۱۳۸۱).
آثار ادبی با توجه به واکنش آنان نسبت به زنان از نظر فمینیستها به سه دسته تقسیم میشوند: آثاری که تحت فرهنگ مردسالار که تقریباٌ بر تمامی جوامع حاکم است، قرار گرفتهاند و نویسندگان آنها، مرد یا زن آگاهانه بر تبعیضها و نابرابریها و اختلافهای جنسی پای فشردهاند. دسته دوم آثاری که این اختلافها را تنها مطرح ساختهاند و نسبت به آنها هیچ موضعی اتخاذ ننمودهاند. دسته سوم آثاری که به قصد مبارزه آگاهانه، اختلاف و تبعیض و ستم بر زنان را مطرح کردهاند. بدیهی است که نویسندگان این دسته آثار عمدتاً زنان هستند. از نظر فمینیستهای افراطی تنها این آثار میتوانند فمینیستی قلمداد شوند (ر.ک.حسنآبادی،۱۹:۱۳۸۱). بسیاری از آثار خانم روانیپور در این دسته قرار میگیرند و با بررسیهای انجام شده در آثار او و نمونههای ذکر شده از ایدههای فمینیستی او میتوان درستی این نکته را ثابت کرد «دل فولاد، کولیکنار آتش، کنیزو، سنگهای شیطان و تا حدودی سیریاسیریا» را میتوان جزء آثار دسته سوم به شمار آورد. در «نازلی و زن فرودگاه فرانکفورت» رگههای فمینیستی به چشم میخورد اما به شدت آثار ذکر شده نیست.
روانیپور برای مظلومیت زنان مینویسد، از قوانین نانوشته میگوید و در حقیقت نسبت به مظلومیت زنان در تمام شئونات جامعه اعتراض میکند«من به خاطر زن بودن از هیچ ناشر یا ادارهای کتک نخوردهام. در واقع بیشتر از قوانین نانوشته اذیت شدهام تا قوانین نوشته» (روانیپور،۶۱:۱۳۷۸). روانیپور چون فمینیستها معتقد است که زنان به دلیل زن بودنشان گرفتار تبعیض میشوند. جنسیت آنان باعث میشود تا جامعهای که مردان برآن حاکم هستند بر آنان حکومت کند. او تمام نابسامانی دنیای اطرافش را در این میبیند که «حکومت در دست مردهاست.» (روانیپور،۲۲:۱۳۸۳).
از ویژگیهای رمانهای روانیپور حضور قهرمانان زن در داستانهاست و این خود دلیلی بر فمینیست بودن اوست.«از ویژگی های رمان فیمنیستی حضور پررنگ شخصیتهای زن در داستان نسبت به مردان است و اینکه معمولاً شخصیت اول داستان هم زن است» (حسینی،۹۷:۱۳۸۴).
آزادی و برابری زنان از جمله مسائلی است که روانیپور برای به دست آوردن آن تلاش میکند. او با توصیف زندگی نکبتبار کنیزو و فسادی که گریبانگیر او شده است، به جامعه مرد سالار میتازد و ریشه فساد جامعه را در مردان میبیند. به اعتقاد او این مردان هستند که باعث فساد زنان میشود «ای زودتر از همشون خراب شد. نکن، بابا نکن، همی من و تو بودیم که خرابش کردیم. فاتحه،فاتحه، جر و بحث نکنین اونم برای یه سلیطه» (روانیپور،۱۳۶۹الف:۱۴). زنانی چون «کنیزو، گلپر، فانوس» و اکثر زنان جامعه داستانی منیرو قربانی جامعه فاسد و عقب مانده میشوند. گرچه فقر و معضلات جامعه، آنان را این چنین به سوی مرگ میراند اما حکومت مردسالار جامعه هم بیتاثیر نیست. روانیپور معتقد است تا زور در دست مردان است وضعیت زنان همین است. به همین دلیل او تمام تلاش خود را در جهت حقوق از دست رفته زنان میکند.
درد روانیپور درد قانونهای نانوشته است و او وظیفه خود را در این میبیند که صدای زنان را به گوش جهانیان برساند. این همه آن چیزی است که او برای آن تلاش میکند. روانیپور در اهل غرق در شکل آذر معلم جفره منادی آزادی و برابری و حقوق زنان میشود «آذر آنقدر گفت و گفت که دیگر کسی به او گوش نمیداد، به جز حمایل و شمایل که همیشه در اطاق او بودند، چراکه آذر تنها کسی بود که در جهان به آزادی اعتقاد داشت و اجازه میداد آهو هم مثل بچهها روی حصیر بنشیند و یا پوزهاش را در فنجان شیر فروکند» (روانیپور،۱۳۶۹ب:۳۸). آذر چون زایر در فکر پرفسور شدن نبود برای آذر آزادی و حقوق زنان و برابری بیشتر ارزش داشت. «زایر تا صبح نتوانست درست و حسابی معنای پرفسور را برای خیجو تعریف کند. آذر هم چندان در بند پرفسورها نبود، از آزادی و برابری زنان و مردان بیشتر چیز میفهمید تا از زندگی پرفسورها» (همان،۱۳۶۹ب:۳۲۸).
روانیپور «در روایتی دیگر» به یکی دیگر از موتیفهای مرد سالاری اشاره میکند و آن احساس پشیمانی و گناه پدر از به دنیا آمدن فرزند دختر است. پدری جاهل که با شنیدن جنسیت فرزند از شدت نگرانی سرش را به دیوار میکوبید و فریاد میکشد.
«پدر نوزاد که نگارنده بعدها در موردش به این نتیجه رسید که برای پشیمان شدن به دنیا آمده بود، در انتظار کشنده صبحگاهی، آه میکشیده، سرتکان میداده و گاهی هم با خودش میخندید، دایه که قلیان میکشد به نگارنده گفت: وقتی نوزاد به دنیا آمد و همه چیز معلوم شد، مرد سرش را محکم به دیوار کوبید و سه بار فریاد کشید» (روانیپور،۱۳۶۹ج:۷۰).
نشانه شومی فاجعه هم این است که «در آن صبح مرغی به جای خروسی تنبل که حوصله نداشته وظیفه صبحگاهیش را انجام دهد قوقولی قوقو خوانده» (همان،۱۳۶۹ج:۷۰). در این جامعه وظیفه زن، زاییدن پسر است و پدر آنقدر از وجود دختر بیزار میشود که مدام در حال شمردن پشیمانیهایش توصیف میشود. طفل از ترس حرفهای که پدر در طول نه ماه میگفته است از به دنیا آمدن خود میلی نداشته و دوست داشته به دنیا نیاید.
«نوزاد، در طول نه ماه و نه روز زندگی و شنیدن حرفهایی که اغلب در مورد او بوده میلی به آمدن نداشته و وقتی آمده و فریادهای پدر را شنیده نمیدانسته به کجا برود و میگویند در همان لحظات اولیه دوباره به جانب پاهای مادر رفته که مادر همانطور که چشمانش را با دست پوشانده بود با زانوی دردمندش او را عقب زده» (همان،۱۳۶۹ج:۷۱).
همانگونه که قبلا بیان شد، روانیپور در دورهای از زندگی به ازدواج و فرزند با دید منفی مینگرد و این یکی از اصولی است که بعضی از فمینیستها بر آن تاکید ویژه دارند مخصوصا مارکسیستگراها. «یکی از جریانهای عمده اندیشه در قرن نوزدهم نظریه مارکسیسم بود تاثیر چشمگیری به ویژه در ارتباط با فضای اقتصاد جامعه و به تبع آن، جایگاه نهاد خانواده و ازدواج قابل توجه است. تاثیر مارکسیسم در این زمینه، ایجاد نگرش منفی نسبت به نهاد خانواده و ازدواج به منزله عوامل تحکیم نظام سرمایهداری بوده است» (باقری،۲۶:۱۳۸۲)
نویسنده معتقد است آزادی در صورتی حاصل میشود که فقط در حد کلمه و شعار نباشد. هرچند که در افتادن با سنتها کار آسانی نیست اما امکان پذیر است. میتوان همچون درختی قانون شکن بود و همانگونه که درخت خانه افسانه در پاییز قانون زمین را شکسته و سبز میماند، زنها هم میتوانند قانونشکنی کنند و به جنگ با سنتهای دو هزار ساله بروند. «پس این درخت میتواند تحت شرایط عمل نکند، اصلاً عمل نکند… قانون زمین را شکستهای. دلش میخواست مثل این درخت قانون دنیا را بشکند… کار میکنم، کار میکنم، حتماً» (همان،۵۴:۱۳۸۳)
روانیپور معتقد است آزادی برای زنان دست نیافتنی است چون مرد سالاری ریشه در هزار سال دارد و به طور ضمنی اشاره به حکومت مادها و بر افتادن رسم مادر سالاری دارد «آزادی و این جور چیزها برای ما یه کلمه است، آزادی و احترام متقابل؟! زرشک! اینجا هیچ کس با هیچ کس نمیتونه دوست باشه، یا مریدی یا مرادی…. رسم دو هزار ساله….» (روانیپور،۹۵:۱۳۸۳).
شیوه او در جنگ با سنتها نوشتن و مطرح شدن و فعالیت بیرون از خانه است. روانیپور معتقد است تنها راهی که میتواند فریاد بزند و از حقوق زنان دفاع کند، اسیر روزمرگی نشدن است.
«خوب… اینها حرفه! تو به کارت اهمیت نمیدی! کاری که پیرزنها را هم وادار به تسلیم میکند، میدانی نسرین جان، تو اسیر شدهای؟ اسیر زندگی روزمره…. وقتی دانشجو بودی مثل همه میخواستی کسی باشی، شعار میدادی، آزادی، آزادی، …. اما میدانی نمیشود اعتقاد به آزادی و هرچیز دیگری را فقط ضبط کرد. آدم که ضبط صوت نیست بعدش… در هر زمانی با سنتهای ناجور در افتادن کار سادهای نبوده» (همان،۶۰:۱۳۸۳).
روانیپور سنتشکنی را تا آنجا ادامه میدهد که علناً به مبارزه مرد سالاری میرود و مریم را به صلیب میکشد و با این نقش ثابت میکند که خیلی وقت است زنان به صلیب ستم کشیده شدهاند «تصویری را که کشیده بود به او نشان داد، نگاه نقاش درخشید، تصویر را روبه دیگران گرفت: «مریم را به صلیب کشیده» تصویر دست به دست شد. نگاه ها میان او و تصویر گشت:هنوز نیامده سنتشکنی میکنی؟» (روانیپور،۲۴۸:۱۳۸۸).
روانیپور معتقد است این سنتها را مردها تحمیل کردهاند و با این سنت باید جنگید. «او چه کسی را باید میکشت؟ دکتر اباذر گفت سنت، این سنت مردانه حاکم بر این دیار، بعد تکیه داد به صندلی چرخانش….» (روانیپور،۹۵:۱۳۸۱). وی با وجود دیدگاه های فمینیستی زیادی که ارائه میدهد، در همه معیارها با فمینیستها موافق نیست و آنچه را که فمینیستهای رادیکال به عنوان آزادی جنسی قبول دارد با آن مخالفت میکند. از نظر او زنان باید از بند ظلم و ستم مردها رها شوند و به ازدواجهای ناسالم و نامناسب تن ندهند اما آزادی جنسی را برای زنان شرق نمیپسندد «زنی شرقی اگر ریشهاش نگندیده باشد دوست دارد به صدای پایی عادت کند. یادت میآید که چقدر از آزادی جنسی حرف میزدی؟ من فکر میکنم هر لحظه جایی بودن، هیچ کجا نبودن است. آزادی جنسی یعنی نکبت جنسی» (همان،۳۳:۱۳۸۱). به اعتقاد او برای زنانی که دوست ندارند اسیر خانه شوند ازدواج موقت یا آزاد میتواند جایگزین دوستیهای بیتعهد و آزادی جنسی گردد «رعنا من ازدواج کردهام، ازدواج آزاد و نمیگویم موقت، چون این کلمه شایسته حال زنانی مثل ما نیست. مثل من و تو که نمیتوانیم خودمان را به آشپزخانه زنجیر کنیم. میدانی ما باید در عین آزادی متعهد باشیم. گفتی: میفهمم، ازدواج هر اسمیداشته باشد به زن معنا میدهد» (همان،۳۴:۱۳۸۱). وی معتقد است که زن ایرانی با زن اروپایی فرق دارد او دوست دارد که منتظر صدای پایی باشد«میدانی ما شرقی هستیم پیراهنی که از غرب رسیده به تن ما نمیخورد. ما باید پیراهن خودمان را بپوشیم. زن شرقی اگر ریشهاش نگندیده باشد میخواهد که به صدای پای عادت کند» (روانیپور،۳۳:۱۳۸۱).
روانیپور خود اذعان دارد که در نوشتن زن و مرد نمیکند اما این طور نیست. یکی از ویژگیهای رمان زنان، حضور پررنگ زنان و طرح مسائل زنان در داستان است که داستانهای روانیپور از این ویژگی خالی نیست.
«طرح مسایل زنان در رمان، داستان را بیش از پیش به یک رمان فمینیستی نزدیک میکند، مسأله حق طلاق زنان، حق حضانت بچهها پس از طلاق، مسأله ازدواج مجدد زنان، کار بیرون از خانه زنان، خیانت مردان به زنان، اهمیت شغل مردان در مقابل شغل زنان، باور نداشتن زنان خود را، از بین رفتن عشق بین زن و مرد در دوران میانسالی، از جمله مسائل مطرح در رمان است» (حسینی،۹۸:۱۳۸۴).
زنان داستانهای روانیپور، زنانی مورد ستم قرار گرفته و از حق خود رانده شده هستند. گرچه این زنان زنانی عصیانگرند و بر ضد آنچه که علیه آنان اتفاق میافتد به پا میخیزند، اما در صحنه جامعه متحمل ضربههای سختی میشوند.
نگاه روانیپور به زنان دو گونه است. گونهای از زنان جهان داستانی او نماد زنان روزمره و بازدارنده هستند که در هر دو فضای داستانی او ـ فضایی روستایی و فضای شهری ـ به چشم میخورند. گروه دوم زنان عصیانگر و سخت کوشاند که تمام سدهای سر راه خود را برمیدارند و علیه آنچه که آنان را محدود میکند، دست به طغیانگری میزنند. این زنان ویژگیهای خانم روانیپور را در جهان داستانی او آشکار میکند. به گونهای که خواننده خانم روانیپور را در قهرمان تصور میکند. زنانی لجوج، یکدنده، لجباز، کلهشق، همچون خیجو، افسانه، فانوس، در کل زنان روشنفکر و نویسنده داستانهای او.«زنان در رمانها بیشتر از خود گفتهاند و در لابلای گفت و گوهای درونی و بیرونی حوادث داستان در جست و جوی هویت گمشده و ناشناخته خود بودهاند. شناخت خود همواره با تعریض از زن و زنانگی هم همراه بوده است. جنسیت در رمانهای زنان نقش مهمیدر شناخت روحی شخصیتها دارد» (همان،۹۶:۱۳۸۴)
ویژگی اکثر زنان داستانی او، تلاش برای استقلال و مبارزه با مرد سالاری در دورهای از زندگیشان است. در حقیقت ویژگی مشترک روانیپور با قهرمانانش در همین نکته است.
اذیت و آزارهای جسمی زنان از دیگر موضوعاتی است که روانیپور به آن اشاره کرده است. ازدواجهای نامتناسب که نتیجه آن طلاق است. روانیپور در این بخش به انتقاد از جامعه مرد سالاری پردازد «نویسنده در خلق شخصیتهای داستانی خود از منابع بسیاری مثل اجتماع، انسانهایی که با آنها زندگی میکند، خاطراتی که پشت سر گذاشته است و مخصوصاً از خصوصیات خلقی، عواطف، روحیات و عقاید خود کمک میگیرد» (باقری،۳۵:۱۳۸۷).
روانیپور در بعضی مواقع به رادیکالها نزدیک میشود اما با احتیاط کاری از آنان فاصله میگیرد «فمینیستهای رادیکال معتقدند اساس ستمی که بر زنان میرود در مسائل جنسی است و سلطه مردان بر زنان اساس این ستم است. توجه اصلی بر تمایز و اساسی بودن زن است. آزادی جنسی زنان و به تبع آن نفی ازدواج، همچون سنتی اجتماعی که زمینه ساز سلطه مردان بوده است، از نکات مورد توجه رادیکالهاست» (باقری،۴۰:۱۳۸۲).
در اهل غرق باکره بودن دختران را در شب ازدواج نشانی از پاکی و نجابت دختر عنوان میکند و آن زمان که دختران به حجله میروند با بهره گرفتن از نمادها وکهن الگوها به این مسأله با دید خوشبینانه اشاره میکند. زمین و دریا در اینجا اشاره به زن دارد.
«بوی غریب زمین در اتاق پیچیده بود. گویا بر آب آبی دریا میراند، آنگاه که نسیمی خوش از جانب شمال میوزد و موجهای ریز بازیگوش بر سطح دریا پدیدار میشوند و مرد ماهیگیر میخواهد که به ساحل برسد، سرخوش و شادمان پارو میزند. گاهی قوت دستانش را دو چندان میکند و زمانی آرام آرام میراند. زن دریای غریبی بود…مهجمال قایقش را پیش میبرد، به ساحل میرسید و میدانست که زمین از آن پس او را پذیرفته است» (روانیپور،۱۳۶۹ب:۱۱۷).
در کولی کنار آتش نگاه روانیپور به این موضوع نگاهی فمینیستی است. مرد را سرشار از غرور توصیف میکند و زن را به صورت کسی که گویی به او ظلم شده است و این مسأله بدون رضایت او صورت پذیرفته است. همان عقیده مشهور فمنیستها که اگر در مسائل جنسی زن رضایت نداشته باشد در واقع به او تجاوز شده است.
«ناگهان ماشین بوق زنان سر رسید، ماشین تزیین شده با روبانهای رنگارنگ و دختری با لباس سفید که مثل میگو توی خودش پیچیده بود؛ از آن پیاده شد، دو زن زیر بازویش را گرفته بودند و مردی جوان، مغرور و گردن کشیده به دنبالشان… پیرزن با دهان بیدندانش خندید: “عروسه” و انگار با خودش حرف بزنه ، سرش را تکان داد: هرشب عروس میآرن، هر شب،عروس، خمیده و پیچیده از در، تلوتلوخوران در دهان بیمارستان گم شد» (روانیپور،۸۴:۱۳۸۸).
اگر روانیپور در اهل غرق شب زفاف خیجو را به زیباترین شکل توصیف میکند در اینجا آن را نشانه مرد سالاری میبیند.
روانیپور در داستان «بازی» ، «دلفولاد» و«نازلی» تا حدودی شبیه رادیکالها عمل میکند اما در پایان داستان تغییر موضع میدهد. در نازلی از زبان «رعنا » به روابط آزاد میان مرد و زن سخن به میان میآورد اما به زودی تغییر جهت میدهد و زن نویسنده به معایب دوستی اشاره میکند و ازدواج آزاد را پیشنهاد میکند. در داستان بازی به رابطه آزاد میان مرد کارگردان و دختری که قرار است نقش آنتیگونه را بازی کند، اشاره میکند. نکته جالب در این داستان واکنش دختر نسبت به رفتار مرد است. هنگامی که او پیشنهاد میدهد به خانه مرد بروند و یکی دو نقش اجرا کنند، دختر قبول میکند بدون اینکه به عواقب آن فکر کند و وقتی به خانه وارد میشوند تنها مسأله جنسی پیش میآید. بعد مرد میخوابد و دختر در تنهایی از مورچهای میخواهد همدم او شود.
در دل فولاد، افسانه دلتنگیهای نسرین را عادت عنوان میکند و از او میخواهد سعی کند همسرش را فراموش کند و از او جدا شود. افسانه خود نیز دید مثبتی نسبت به ازدواج و بچهداری ندارد. اما در پایان داستان و با اسبابکشی به خانه سرهنگ عاشق سیاووش میشود. روانیپور در کولی کنار آتش همچنین به ظلم و ستم مردان در قالب قصه آتش اشاره میکند.
«قصهی آتش یک قصه قدیمیاست. مال آن زمان که دنیا تاریک بود و شیطان هنوز آسمان پر از ستارهاش را نساخته بود و هیچ کس روی زمین نبود زن و مردی، زن مردش را گم میکند، دلتنگ در جستجوی او کورمال کورمال میگردد، آه میکشد. آههای زن به آسمان میروند و نطفهی خورشید بسته میشود. حالا زن در روشنایی کمرنگ دنیا بهتر میتواند بگردد. میگردد. میگردد و سرانجام پیدایش میکند» (روانیپور،۱۲۷:۱۳۸۸).
این قصه را روانیپور ادامه میدهد تا به ظلم و ستم بر زنان اشاره کند. زنی که دنبال همدم و همراهی میگردد تا از تنهایی رها شود اما سهم او از این تلاش آتشی است که روزی در آن نابود میشود.
«مرد خیره به آب برکهای تا تصویر خودش را ببیند. زن کنارش مینشیند با او حرف میزند، روزگار گذشته را به خاطرش میآورد، اما انگار نه انگار، فقط هر از گاهی برمیگشته به چشمان زن نگاه میکرد. تا فقط تصویر خودش را ببیند. زن دیگر خسته میشود. دهانش را میبندد، حرف نمیزند. گریه نمیکند. آههایش توی خودش جمع میشود و یک روز از درون شعله میکشد.گُر میگیرد. این اولین آتش روی زمین است. اولین آتشی که اولین مرد دنیا میتواند خودش را با آن گرم کند.» (همان،۱۲۷:۱۳۸۸).
روانیپور در کولیکنارآتش، با تاثیرپذیری از آیین مسحیت، به شرح یکی دیگر از ایدههای مردسالاری و فمینیستی خود میپردازد. «مسحیت به نحوی متناقض در یک زمینه، برابری زن و مرد را اعلام میدارد. در وجود زن، جسم او را منفور میشمارد. اگر زن منکر جسم بودن خود شود آن وقت مانند مرد مخلوق خداست، او بر دست نجات دهنده بازخرید خواهد شد. البته نجات دهنده الهی که کار بازخرید انسانها را اعمال میکند، نر است» (دوبووار،۲۸۰:۱۳۸۰). روانیپور از کلمه «نجات دهنده» و «مراسم گیسوچینان» به مسأله حقوق زنان اشاره میکند.
«زیر قانونشان زدم. خیال کردند شیطان توی دلم نشسته ، شاید هم نشسته بود. چونکه مراسم گیسوچینان به کنار چشمه نرفتم، رضا ندادم گیسویم را بچینند….آن روز دخترانی را که موهایشان تا گودی زانو میرسید سرچشمه میبردند، گیسوان دختران را میچیدند تا از آن کمندی بسازند….برای نجات دهنده، آنکه در قلعه زندانی بود….گیسوی دختران نذر نجات دهنده بود. زبانم لال،به آنها گفتم، نجات دهندهای که نتواند خود را آزاد کند به چه درد میخورد» (روانیپور،۹۱:۱۳۸۸).
در واقع زنان این آبادی باید منکر وجود خود شوند. «مو» یکی از زیباییهای زنان است و با نادیده گرفتن آن میتوانند نجات پیدا کنند. لازم به ذکر است که در یکی از نقدهای که بر این کولیکنارآتش انجام شده کلمه«نجات دهنده» را منتقد «منجی» گرفته و آن را در جهت دین ستیزی نویسنده عنوان کرده است. «به راستی این نجات دهنده که بارها نام آن در داستان تکرار میشود و گیسوان دختران چیده میشود تا کمندی برای آزادی او باشد؛آیا واژه نجات دهنده، واژه منجی بشریت را در اذهان تداعی نمیکند و آیا سنت ستیزی، اشاره پنهانی به دین ستیزی را نیز نمیتواند در بر داشته باشد؟» (یزدانپناه،۴۸:۱۳۸۲) در پایان چنین نتیجه گیری میکند که این رمان،حقنه دین ستیزی نویسنده است که در گلو مانده بود و اینک به صورت نامنظم اما جهت دار به صورت یک فریاد در داستان نمایان گشته است. در حالی که چنین نیست و روانیپور این کلمه را از کتب مسیحی گرفته است و در جهت اندیشههای فمینیستی خود به کار برده است.
۳-۲-۲-اندیشه های ناتورالیستی:
ناتورالیسم روانیپور صرفاً علاقهای در جهت نشان دادن زشتیهای حاکم بر جامعه او و فقر و فساد دستگاههای حکومتی است. ترسیم تصاویر عینی از جنبههای مختلف زشتی زندگی آدمها، نتیجه بینش ناتورالیستی اوست. شرایط سخت زندگی زنان در جامعه و وضعیت غیرقابل تحمل زنان جامعه و طردشدگی آنان از خانواده او را وادار به بیان زشتیهای جامعه خود میکند. «زن سردش بود، دندانهایش بهم میخورد، دست و پایش میلرزید، کمک بهیار نگاهش کرد:تو چته اینطور میلرزی؟ منوبپیچ، بپیچ و بفرست سردخونه. اونجا سرده ننه، میچایی. نه، از اینجا گرمتره، حتما از اینجا گرمتره» (روانیپور،۱۳۶۹الف:۱۱۸). آنچه که روانیپور مینویسد، واقعیت جامعهای است که در آن فساد و فقر با هم به نابودی انسانها میانجامد.
«کمک بهیار کلاف خاکستریش را درآورد و با حرص به آن نگاه کرد. نعمت خدا، نعمت خدا، باورکن یه وقتایی بود که میخواستیم پایین تنه مو بسوزونم، میدونی بدبختیش این بود که به هر که میدادم، اونای دیگه صداشون درمیاومد، میدونی یا هیچکی یا همه، بعدش اون حرفهایی که خودت میدونی چطور دهن به دهن میگرده ، یه وقت میدیدی که نعمت خدا تو شهر دست به دست میشه، آخرشم معلوم بود، در گوشی آدرسمو میدادن، تو بیمارستان کار میکنه…» (همان،۱۳۶۹الف:۱۱۷).
روانیپور از طریق توصیف فضای داستان و نشان دادن زشتیهای، کاستیهای جامعه را بیان میکند. «کمک بهیار سینهاش را صاف کرد و زن رویش را برگرداند تا کُپه تفی را که خاکستری بود و بر ملافه چسبیده بود نبیند. راه دیگری نبود، باید منتظر میماند تا او رجهایش را ببافد» (همان،۱۳۶۹الف:۱۱۸). نه تنها به بیان این زشتیها میپردازد، بلکه وضعیت بیمارستان نیز بدتر از وضعیت کمک بهیار است.
«ساعت ده شب بود که کمک بهیار بلند شد بافتنیاش را مرتب کرد و روی زمین گذاشت. کش و قوسی به تنش داد، آستینش را بالا زد و دستکشها را از لای کاغذ درآورد و سوسکهایی را که در داخل پنجههای دستکش خانه کرده بودند، تکاند و شروع به کندن لباسهای زن کرد، به شورتش که رسید اخمش توی هم رفت، بیچاره بنده خدا عادت هم که میشدی؟» (همان،۱۳۶۹الف:۱۲۰).
روانیپور برای تصویر بدبختیهای زنان دست به این گونه بیان میزند تا وضعیت اسفبار زنان جامعهاش را بیان کند.
ازدواجهای نامتناسب به دلیل در امان ماندن از حرف مردم و نگاه هوسناک جامعه مردسالار به زن از دیگر مسائلی است که به بیان آن میپردازد.
«حرف مردم ننه جون ، جوون بودم، خوشگل بودم و بیوه، بیوه هم که یعنی میوه، هرکه میرسید میخواست یه قاچ برداره. تو چه چکار به این حرفها داشتی؟ ای ننه جون نفست از جای گرمی بلند میشه، اگه جای من بودی که صبح تا غروب، تو کوچه و خیابون، تو محل کار، حرف پیغمبر خدا رو بهانه میکنند و هی بگن که نعمت خدا را حروم نکن، ازت بخوان که برای یکساعت هم که شده نعمت خدا رو کرایه بدی، اگر جای من بودی زن یه مرده میشدی، نه یه کور و علیل » (همان،۱۳۶۹الف:۱۱۷).
روانیپور نگاه مردان فاسد و مسائل جنسی جامعهاش را در قالب نگرش ناتورالیستی به عریانترین شکل بیان میکند«و جیران نه چندان خراب و مست مثل امشب، سرش را نرم جلو آورده بود و توی گوش مرد گفته بود: لیز…. و مرد پاییده بود که هیچکس نبیند، دستانش را دراز کرده بود و او از حلقه بازوانش بیرون سریده بود و نرمی رانش بین دو انگشت مرد مانده بود و او گفته بود: آخ…….» (روانیپور،۱۳۶۹ج:۴۶-۴۵).