نورسی اذکار طریقت نوری را به خصوص اذکار نماز، صدبار خواندن برخی فرازهای جوشن کبیر و غیر اینها را نهتنها موجب احساس خستگی و ملال نمیداند، بلکه باعث حلاوت و طراوت آنها میشود.[۵۲۷] برخلاف تکراری بودن این دعاها، هزاران بار خواندن آنها در این مدت طولانی و در پی این تفکر، مرا خسته نکرده است و لذت آن کم نشده است و نیاز روح به آنها از بین نرفته است برای اینکه این تفکر نورانی از آیات قرآن نور میگیرد.[۵۲۸]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
وظیفه اجتماعی آشکار و نتیجه میدهد؛ ۵- اوراد و اذکار این طریقت کوتاه، در پیروی از سنت پاک نبوی و انجام دادن فرایض نهفته است، مخصوصاً اقامه نماز با اعتدال ارکان و انجام دادن اذکار بعدازآن و ترک گناهان کبیره مهم محسوب میشود.[۵۲۹]
درواقع وجود مشخصه های فوق است که نورسی بارها این طریقت را، کوتاهترین، نزدیکترین و سالمترین تفکر قرآنی طریقت نوری، غفلت سرد و سخت را از بین میبرد و دقت آتشی را دارد که وهم و خیالات تیره و خشک را میسوزاند.[۵۳۰]
نورسی همراه بودن تفکر در آیات الهی را، دارویی سودمند در جلوگیری از گمراهی و همچنین تفکر را مسلک اساسی در مناجات و پاک کردن، راه قرب، جذب، فهم، آگاه کردن و بررسی دقیق میداند.[۵۳۱]
نورسی تفکر را کلید هستی میداند و بر این باور است اهل سلوک با مراقبت از قلب خود در مقابل خود، تفکر وسیع آفاقی باز میکنند و بهوسیله مشاهدهها و لطایف قلبی خود، از تمامی هستی و همه بزرگی آن مراقبت میکنند، ابتدا از ذرات تا سیارات و با همه وجود در عوالم هستی، تجلیات اسمای بلندمرتبه الهی و صفتهای جلیل او را با هزاران تجلی بهوسیله علمالیقین و عین القین بلکه با حق الیقین میبینند.[۵۳۲]
نورسی از توجه رسائل النور بر مشاهده و تفکر در هستی و آشنایی با خالق هستی واقعی جهان از راه سیر در جهان و کتاب هستی سخن گفته است؛ بنابراین مراقبه معمول در تصوف را بر اساس راه قرآن کریم، گستردهتر کرده و تفکر را ورودی خیلی مهم آن قرار داده و بارها به نمونههای تفکر در هستی اشارهکرده و مثال زده است.[۵۳۳]
طریقت نوری پنج مشخصه و تمایز اصلی با دیگر طریقتها دارد که عبارتاند از: ۱- اصل آن از قرآن کریم و سنت پاک نبوی گرفتهشده است؛ ۲- بیشتر از طریقت صوفیه، از حقیقت شریعت سخن میگوید؛ ۳- طریقت نوری مجموعهای از ارتباط انسان با پروردگار است؛ ۴- در طریقت نوری، نماز (عبادت) ظاهر برای تربیت ایمانی در راه از دیگر طریقهها، متشکل از چهار مرحله، بهدوراز شطحیات و ادعاهای فوق طاقت و توان انسانی تعریف میکند، زیرابه باور وی، انسان در نفس خود جز عجز، فقر و تقصیر نمییابد، پس نباید از آنها تجاوز کند.[۵۳۴]
۴-۵ ویژگیها و مشخصه های آرای عرفانی نورسی
در این بخش به تبیین تعدادی از مؤلفههای خاص، برجسته و پررنگ در آرای و تفکرات عرفانی نورسی پرداخته میشود که نورسی در کلیات رسائل النور بارها به آنها توجه، تأکید و اهتمام داشته است. این مؤلفهها عبارتاند از: دعا در نظر نورسی؛ اخلاص در نظر نورسی؛ تأکید بر ذکر (یا بَاقی أنتَ البَاقی)؛ منزلت و جایگاه اهلبیت (ع) در نظر نورسی؛ تجلی اسمای الهی در نظر نورسی؛ تأکید و ترغیب به فنای فی الاخوان؛ و دیدگاه نورسی درباره مکاشفات اولیای الهی.
۴-۵-۱ نورسی و دعا
ستون اصلی فکر صوفی، کثرت ذکر، دعا و تضرع بهسوی خداوند متعال است و در این باب نورسی جایگاه والایی در استفاده از ذکر و دعا دارد، هیچگاه اذکار پس از نمازش ترک نمیشود[۵۳۵] و درراه گسترش آن جدیت فراوانی از خود نشان میدهد. یکی از نمونه دعاهای وی ذکر دوازدهم از لمعه هفدهم است با مضمون: «یاربی الرحیم ویا إلهی الکریم»: ای پروردگار رحیم وای خالق کریم من! عمر و جوانیام به خاطر استفاده اشتباه اراده، ضایع و از دست رفت. آنچه از نتیجه عمر و جوانی برایم مانده، گناهان و دردهای خوارکننده و وسوسههای گمراهکننده است و با بار سنگین گناه، قلب بیمار و صورت خجالتزده، به قبر نزدیک میشوم… این دنیا که وابسته و فریبخورده آن هستم، با یقین و قطع فهمیدم که هلاککننده و فانی است؛ موجودات این دنیا هستند نیز دستهدسته در پی هم کوچ میکنند و غایب میشوند. فهمیدم که این دنیا مخصوصاً برای امثال من که دارای نفس اماره هستند بسیار حیلهگر است. اگر لذتی بدهد، صد درد خواهد داد…»[۵۳۶]
نورسی لمعه بیست و نهم را به ذکرهای مشتق شده از اذکار نماز «سبحانالله» و «الحمدالله»، «الله أکبر»[۵۳۷] و مشتق از «لا إله إلا الله» اختصاص داده و میگوید: برخلاف تکراری بودن این دعاها، هزاران بار خواندن آنها در مدت طولانی و در پی تفکر قرآنی، خسته نشدهام و ذوق آنها از بین نرفته و احتیاج روح به آنها از بین نرفته است زیرا درخشش این تفکر از آیات قرآن است و احساس خستگی و ملال نمیکنند و بر حلاوت و طراوت آنها حفاظت میکنند.»[۵۳۸]
کاربرد این اذکار و اوراد باعث شد تا وی را به تشکیل طریقت متهم کنند. وی در مقابل ضمن انکار تشکیل طریقت، چنین میگوید: این تعلیم طریقت نیست، تدریس حقیقت است، من شافعی هستم و تسبیحات پس از نماز من با آنچه در مذهب حنفیان است، کمی فرق دارد. علاوه بر این برای خود عاداتی دارم مثلاً: از نماز مغرب تا نماز عشا و پیش از طلوع فجر باکسی دیدار و گفتگو نمیکنم، آیاتی از قرآن تلاوت و از گناهانم استغفار میکنم. به گمان من هیچ قانونی در دنیا نمیتواند چنین چیزهایی را ممنوع اعلام کند.[۵۳۹] طبق گفته خودش، بیشتر دعاهای خود را با اقتباس از قرآن و جوشن کبیر که درواقع مناجات نبوی محسوب میشود، شکل داده است.[۵۴۰]
از جملات توحیدی نورسی دریازده کلمه که طبق یک روایت اسم اعظم را در خود دارد و جمله «لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیک لَهُ لَهُ الْمُلْک وَ لَهُ الْحَمْدُ یحْیی وَ یمِیتُ وَ هُوَ حَی لاَ یمُوتُ بِیدِهِ الْخَیرُ وَ هُوَ عَلَی کلِّ شَیی قَدِیرٌ وَ اِلَیهِ الْمَصِیرُ» است.[۵۴۱] به نظر نورسی در هر یک از کلمههای آن، هم مژده و بشارت، هم مرتبه توحید ربوبیت و هم به سبب رابطه آن با اسم اعظم، کمال وحدانیت وجود دارد.[۵۴۲] نورسی این کلام توحیدی را دارای مژده و در آن مژده شفا و در آن شفاهاً، لذت معنوی میداند. وی ضمن مکتوب بیستم از مکتوبات، در یک مقدمه و دو مقام به شرح و بیان فواید آن پرداخته است[۵۴۳]؛ و سه مرتبه تکرار این عبارت را در نماز صبح و مغرب، دارای فضیلت بسیار میدانسته است. علاوه بر دعای فوق، ازجمله ادعیه مهم نورسی «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، یَا اَللّهُ، یا رَحْمنُ، یا رَحِیمُ، یا فَردُ، یا حَی، یا قَیومُ، یا حَکمُ، یَا عَدْلُ، یا قدوس»[۵۴۴] همچنین دعای: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ؛ فَنَادَی فِی الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» (انبیا،۸۷)؛ «إِذْ نَادَی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» (انبیا،۸۳)؛ «فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ» (توبه، ۱۲۹)؛ «حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ» (آل عمران،۱۳۷)؛ لاحولَ ولاقوهَ إلاّ بالله العَلی العَظیمِ؛ یا بَاقی أنتَ البَاقی یابَاقی أنتَ الباقی؛ «لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًی وَشِفَاءٌ»(فصلت،۴۴) آمده است و در پایان آن گفته است: این کلمات مبارک دارای فضائل بسیاری است و باید سیوسه بار در هرزمانی به خصوص بین نماز مغرب و عشاء قرائت شود.[۵۴۵]
۴-۵-۲ نورسی و جوشن کبیر
نورسی که هدف هر دعا و عبادتی را فرمانبرداری دستور الهی و رسیدن به رضای خداوند میدانست. قرآن و دعاها به خصوص دعای جوشن کبیر در زندگی و آراء وی نقش کلیدی داشت. وی آنقدر برای دعای جوشن کبیر ارزش قائل بود که همواره بر آن مداومت داشت و آن را ترک نمیکرد.[۵۴۶] دیگران را به قرائت آن تشویق میکرد[۵۴۷] از خواص گوناگون آن ازجمله شفای بیماریهای جسمی سخن میگفت. با مسموم کردن نورسی بهوسیله سم و بیماری و بر آن دعا مداومت کرد و پس از بهبودی نیز به یکی از شاگردانش گفت: جوشن کبیر باعث خنثی شدن اثر زهر شد»[۵۴۸]
نورسی میگفت: «دعای جوشن کبیر» دارای هزار مزیت و فضیلت است، اما نباید قصد اصلی از خواندن آن به دست آوردن برخی از این مزایا و فضایل باشد. این فضایل و مزایا بر خواننده مخلص، به فضل الهی خواهد رسید؛ اما خوانندهای که در نیت خود خواهان این فواید باشد، ضمن آسیب زدن به اخلاص خود، عمل خود را از عبادی بودن خارج میکند.[۵۴۹]
این دعا از قرآن کریم سرچشمه گرفته و دعای هیچ عارفی به آن نمیرسد، از ادله اثبات نبوت پیامبر (ص) و گواهی بر صدق رسالت پیامبر (ص) است.[۵۵۰] قرآن کریم و جوشن کبیر دلیل بر شخصیت معنوی آورنده آنها یعنی حقیقت محمدیه (ص) و آینه تمامنما برای به نشان دادن تجلیات الهی است.[۵۵۱] دعای جوشن کبیر مناجاتی مطابق با حقیقت قرآن کریم و نمونهای برگرفته از آن است.[۵۵۲] در دعای جوشن کبیر بااینکه جمله: «سبحانک یا لا اله الا انت الامان الامان خلصنا من النار… اجرنا من النار… نجنا من النار» صدبار تکرار میشود، اما همانند تکرار برخی از آیات و مضامین قرآنی است که باعث هیچگونه ملال، خستگی و کسالتی نمیشود. وی میگوید: «اگر این عبارت هزاران بار تکرار شود، خستگی و ملالت نمیآورد.»[۵۵۳] در کتاب سیره ذاتیه از چندین بار مسموم کردن وی و بهبود خود با دعای جوشن کبیر سخن گفته است. «فیض دعاهای قدسی مانند جوشن کبیر مرا از مرگ محافظت میکنند، لیکن مرض و اضطراب شدید است.»[۵۵۴]
۴-۵-۳ نورسی و اخلاص
ازنظر نورسی اخلاص اساس طریقت و تنها راه رهایی از شرک خفی است.[۵۵۵] اساس مسلک نوری بالاترین حد اخلاص و ترک انانیت است. وی یکدرهم عمل با اخلاص را برتر از چندین برابر عمل بدون اخلاص میداند؛ و اهمیت اخلاص در نظر نورسی بهاندازهای است که در آغاز رساله اخلاص به خواندن دستکم هر پانزده روز یکبار توصیه میکند.[۵۵۶]
اخلاص در دنیا بهویژه دراموراخروی، مهمترین و اساسیترین پایه، بزرگترین قدرت، پذیرفته ترین شفاعت، محکمترین تکیهگاه، کوتاهترین راه رسیدن به حقیقت، موردقبولترین دعای معنوی، باکرامتترین وسیله برای رسیدن به اهداف، بالاترین ویژگی و خالصترین بندگی است.[۵۵۷]
نورسی برای رسیدن به اخلاص و حفظ آن چهار دستورالعمل دارد که بهطور خلاصه چنین است: قاعده اول: در اعمال خود رضای الهی را در نظر بگیریم و خداوند را هدف اساسی خود قرار دهیم.[۵۵۸] قاعده دوم: نسبت به برادران انتقاد و فخرفروشی نکنیم و عیب یکدیگر را اصلاح و تکمیل کنیم.[۵۵۹] قاعده سوم: تمام نیروی خود را در اخلاص و حق بدانیم.[۵۶۰] قاعده چهارم: فضیلتهای برادران را از آن خود بدانیم و بهوسیله شکر گذاری به آنها افتخار کنیم.
اما به نظر نورسی اخلاص همراه با موانعی است: اول: رقابت بر سر منافع مادی، این رقابت اخلاص را از بین میبرد، هم بر نتیجه خدمت اثر میگذارد و هم منفعت مادی را از بین میبرد.[۵۶۱] دوم: جلبتوجه همه به خود، زیرپوشش مقام و جایگاه، شرف و شهرتپرستی، تمجید انانیت با جلب کردن نظر دیگران به خود و مقام دادن به نفس اماره، علاوه بر اینکه مهمترین بیماریهای روحی است، بلکه درها را برای ریاکاری و فخرفروشی بازکرده و اخلاص را لکهدار میکنند.[۵۶۲] سوم: ترس و طمع که موجب از بین رفتن اخلاص هستند.[۵۶۳]
۴-۵-۴ نورسی و تأکید بر ذکر (یا بَاقی أنتَ البَاقی)
یکی از اذکار طریقت نقشبندیه از گذشته تاکنون ختم سلسله طریقت نقشبندیه بوده است.[۵۶۴] قسمتی از آن عبارت است از «اللَّهُمَّ یا بَاقی أنتَ البَاقی»، «یا بَاقی أنتَ البَاقی» که (۵۰۰ بار) تکرار میشود.[۵۶۵] برخی از بزرگان نقشبندیه ختمه مخصوصی از این دو جمله برای خود تهیه دیده و آن را «ختمه نقشیه مختصر» نامیدهاند.
نورسی علاوه بر اینکه این ذکر را در پایان تعداد زیادی از نامههای خویش بهکاربرده است، به شرح و تفسیر آن پرداخته است، بر این باور است که این جمله یک راز بزرگی دارد. دو جمله مذکور بیانگر معنای آیه: «… کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» (القصص، ۸۸) است که دو حقیقت مهم را به شرح زیر بیان میکند.[۵۶۶]
اول اینکه: انسان به اعتبار ماهیت جامع خود با بیشتر موجودات ارتباط دارد؛ و قابلیت بینهایت محبت در ماهیت او وجود دارد، پس نسبت به همه موجودات احساس محبت و علاقه دارد و با قطع علاقه از آنها، باید محبت خود را فقط به خداوند منحصر کند. درواقع معنای جمله اول «یا بَاقی أنتَ البَاقی» این است که حقیقت واقعی باقی فقط خداست، اما معنای جمله دوم اینکه، مادام که خدا هست، همهچیز هست و کفایت میکند. حسن، جمال و احسان موجودات که موجب محبت میشود، به حسن و کمال باقی حقیقی اشاره دارد و از سایههای جلوه اسمای حسنی اوست.[۵۶۷]
دوم اینکه: عشق شدید انسان به بقا و توهم نوعی بقا و حب بقا، در انسان وجود دارد، فکر کردن و خبردار شدن از فنا و زوال آن موجود محبوب، باعث ناراحتی و فریاد جدایی در انسان میشود. تا زمانی که انسان به بقا علاقه دارد و تمام کمالات و لذتهای وی از حس بقا پیروی میکند و تا زمانی که بقا به خداوند اختصاص دارد و اسمای او باقی است، آینههای باقی رنگ و حکم باقی میگیرد و مظهر آن میشوند. پسکار مهم انسان، ایجاد علاقه و ارتباط با آن باقی و اسمای اوست، زیرا انجام هر کاری درراه باقی، مظهر نوعی باقی شدن است.[۵۶۸]
نورسی ضمن بحث از تفاوت تأثیر زمان بر فنا و نابودی اشیای جهان و ذکر وجود استعداد در دوایر وجود انسان یعنی جسم، نفس، قلب و روح، ازنظر معرفت و محبت الهی، نتیجه میگیرد که عمر فانی، عمر باقی را در برمیگیرد؛ یعنی اینکه اگرچه انسان فانی است، اما برای بقا خلقشده است و آینهای برای ذات باقی خلقشده و موظف به انجام کارهایی با نتایج باقی است؛ و به او شکلی دادهشده تا بتواند دربرگیرنده نقشها و جلوههای اسمای باقی ذاتی شود. بهاینترتیب وظیفه حقیقی و سعادت او چنگ زدن به اسمای الهی با تمام اعضا، جوارح و تواناییهای خود در دایره رضایت خداوند است، آنگونه که با زبان «یا بَاقی أنتَ البَاقی» میگوید، قلب، روح، عقل و همه لطایف وجودی وی نیز باید اینگونه بگویند.[۵۶۹]
۴-۵-۵ نورسی و اهلبیت (ع)
همانطور که در سرگذشت بدیعالزمان نورسی گفته شد، وی از طرف پدری و مادری سید حسنی و حسینی بوده، گرچه به دلیل عدم شهرتطلبی آن را کمتر مطرح کرده است. او خودش را فرزند معنوی علی (ع) میدانست.[۵۷۰] و از خاندان پیامبر با تعابیری چون: اهلبیت، آل البیت، سلسله نورانی[۵۷۱]، نسل طرفدار اسلام[۵۷۲]؛ ادامهدهنده حقیقت محمّدیّه، نسل نبوی؛ شجره نورانی[۵۷۳]؛ جماعتی برتر از هر خاندان، قبیله و جمعیتی،یاد میکند و پس از ذکر آیه: «… قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَی…» (شورا، ۲۳) محور مسلک رسائل النور و مشرب خود را محبت اهلبیت دانسته و بر لزوم عدم پیروی شاگردان نور، از جوانب مختلف وهابیت، هشدار داده است.[۵۷۴]
نورسی به هر وسیله امامان اهلبیت، بهویژه حضرت علی (ع)، حسن (ع) و حسین (ع) را بهعنوان مظاهر علم و فضیلت معرفی و ذکر کرده و از اصول بنیادی کلیات رسائل النور وی، ارتباط معنوی با اهلبیت و محبت به آنها یادکرده است: «مرشد و راهنمای رساله نور، امام علی (ع) است که با اشارات رمزدار قصیده بدیعیه، به رسائل النور علاقهمندی و اعتبار بخشید و در کسب ایمان حقیقی، استاد ویژه من بود.»[۵۷۵]
نورسی با تأکید بر ارتباط معنوی با حضرت علی و اهلبیت، اذعان میکند درس حقیقت را از حضرت علی آموخته و فرزند معنوی آن امام همام است. طلبهها و مریدان واقعی رساله نور، با حب آل محمد (ص) زندگی میکنند.[۵۷۶] استاد و مرشد شاگردان و طلبههای نور، امام علی (رض) است و اساس در مسلک نور، حب آل بیت است.[۵۷۷] نورسی در جای دیگری، آل عبا را مصداق آیه تطهیر برشمرده[۵۷۸] و همواره و مکرراً امام حسن (ع) را پنجمین خلیفه راشدین دانسته است.[۵۷۹]
نورسی ضمن اشاره به جایگاه مهم اهلبیت در فرهنگ اسلام میگوید: «با بهره گرفتن از جوشن کبیر، حدود سیوچند سال در ارتباط معنوی با حضرت علی و امام حسین بوده و به این خاطر حقایق قبلی و طریقت خود (که در رساله نور بالیده و به کمال رسیده است) از آنها آموخته است.[۵۸۰]
علاقهمندی نورسی به اهلبیت به شکلی جدید با تقسیمبندی «معنای حرفی» و «معنای اسمی» مشخص میشود و در معنای حرفی، دوست داشتن امامان علی، حسن، حسین و آل بیت (ع) را به خاطر افزایش علاقه و محبت بهحق تعالی و پیامبر (ص) میداند؛ و در این راستا، محبت و دوست داشتن اهلبیت (ع) مشروع و بدون ضرر افراطی است و موجب گناه و دشمنی نسبت به دیگران نمیشود.[۵۸۱] اما در معنای اسمی، دوست داشتن کمالات و مهربانیهای حضرت علی و فضایل گرامی امامان[۵۸۲] حسن، حسین و آل بیت (ع) بدون در نظر گرفتن علاقهمندی به پیامبر (ص) است.[۵۸۳]
نورسی علت تداوم نیافتن خلافت اهلبیت محمدی (ص) را - با همه لیاقتی که داشتند- مأموریت آنها در حفاظت از احکام قرآن و اسلام میداند که بهجای سلطنت گمراهکننده دنیوی، به قرآن و اسلام خدمات نورانی و بزرگی کردند. قطبهای چهارگانه از نسل امام حسن (ع) بهویژه عبدالقادر گیلانی و بزرگانی چون زینالعابدین و جعفر صادق از نسل امام حسین هریک در نقش یک مهدی- هدایتکننده- معنوی، با علم و عمل خود، از بین برنده ظلم معنوی، اشاعه دهنده انوار قرآنی و حقایق ایمانی بودند و نشان دادند که وارثان بهحق جد بزرگشان هستند»[۵۸۴]
وجود و حضور حتی فیزیکی و معنوی حضرت علی در برابر سلاطین اموی را یک عنصر تعادل محسوب میشود که ضمن پرهیز از امیال آنها، حتی علیرغم حضور اهلبیت، تأثیر معنوی آنها باعث اشاعه احکام قرآنی و اسلامی در بین پیروان و طرفداران آنها شد.[۵۸۵]
نورسی علت اینکه رسول خدا (ص) امت را برای جمع شدن آنها در اطراف اهلبیت تشویق میکند بر مبنای حکمت معنوی میداند زیرا پیامبر (ص) بافراست پیامبری و آگاهی از ضعیف شدن اسلام در آینده و گسترش اهلبیت جهت تقویت و پیشرفت معنوی اسلام، خواهان جمع شدن امت خود در اطراف اهلبیت بود تا آنها نقش مرکز و محور را برای مسلمانان انجام دهند.[۵۸۶]
۴-۵-۶ نورسی و تجلی اسمای حسنی
نورسی در جواب اینکه چرا اولیا بااینکه در اصول ایمان، معتقد و متفق هستند، اما در شهودات بسیار اختلاف دارند و گاهی کشفهایشان، مخالف واقع و دور از حق است؟ میگوید: انسان برای رسیدن به همه کمالات و همه اسمای حسنی استعداد دارد، اما چون قدرت و اختیار انسان جزئی و تواناییها و خواستههایش مختلف و حقیقت را از بین هزاران پرده و برزخ میبیند، در موقع آشکار شدن حقیقت و مشاهده حق، پردهها و برزخها مانع عبور بعضی از برزخ عبور میشود؛ بنابراین چون توانایی مختلف است، قابلیت بعضی از آنها عامل پیدایش بعضی از ارکان ایمان نمیشود.
نورسی علت اینکه بعضی تنها به مظهر یکی از اسمای الهی رسیده و نتوانستهاند محور تجلی کامل آن اسم باشند را اختلاف انواع تجلیات و مظاهر گوناگون اسمای الهی میداند.
تجلی اسما برحسب حکمت، جزئی بودن، سایه بودن و اصلی بودن متفاوت است. گاهی یک اسم برحسب استعداد غلبه و تنها حکم خود را اجرای و در آن استعداد تسلط پیدا میکند.[۵۸۷]
نورسی بر این باور است که اسم اعظم ممکن است برای هرکسی متفاوت باشد. وی میگوید: مثلاً ازنظر امام علی (ع) اسم اعظم شامل شش اسم: «فرد»، «حی»، «قیوم»، «حَکم»، «عدل» و «قدوس» است. ازنظر امام اعظم (ابوحنیفه) دو اسم: «حَکم» و «عدل» است. ازنظر عبدالقادر گیلانی: «حی» است و ازنظر شیخ احمد سر هندی «قیوم» است. به همین ترتیب بسیاری از شخصیتها اسامی دیگری را، اسم اعظم دانستهاند. انسان نشانهای برای دریافت تجلیات اسم اعظم و منعکسکننده تجلیات اسمای حسنی است. او درجایی، «قدوس» را اسم اعظم ولی در جای دیگری اسم «الرحمن» را به علت اینکه از بزرگترین اسمای الهی است که در پی کلمه جلاله «الله» میآید، اسم اعظم، اسم علم و ذات اقدس میداند که شامل رعایت رزق و روزی است، رسیدن به انوار این اسم بزرگ با شکر خفی تحقق پیدا میکند.[۵۸۸]
نورسی از فراوانی راههای رسیدن به خداوند بلندمرتبه بهوسیله اسمای الهی یاد میکند و تفاوت اسم اعظم برای واصلان و امکان رسیدن برخی افراد به نور اسم اعظم، جدای از اسمای حسنی سخن میگوید.[۵۸۹]
۴-۵-۷ نورسی و فنای فی الاخوان، مسلک اخوت و خلت
در میان اهل تصوّف اصطلاحاتی چون: «فنا فی الشیخ» و «فنا فی الرسول» رایج است، اما نورسی با تغییر دستور فنای فی الشیخ یا فنای فی الرسول (ص) به شکل «فنا فی الاخوان» آن را در خدمت ایمانی قرار داده است[۵۹۰] شاگردانش از این دستور به «تفانی» یعنی فنا شدن در بین برادران به خاطر همدیگر و فراموش کردن احساسات نفسانی و فردی خود و بافکر کردن به نیکیها و احساسات برادر خود زندگی کردن.
نورسی اساس مسلک خود را «اخوت» یا رابطه برادری یا معلمی دانسته، نه رابطه پدر و فرزندی یا رابطه شیخ و مریدی و گفته است: «مسلک ما “خلیلیه ” و مشرب ما ” خلّت ” است که باید نزدیکترین و فداکارترین دوست، بهترین همسفر، قدردان و برادری جوانمرد باشیم، اساس این خلت، اخلاصی دوستانه است، فردی که این اخلاص خود را از دست دهد، از بالاترین جایگاه این خلت فرومیافتد و احتمال نابودی وجود دارد.»[۵۹۱]
البته تأکید نورسی به جایگاه و اهمیت اخوت، برادری و فنای فی الاخوان بههیچوجه به معنای مخالفت وی با سنت عرفانی «فنا فی الشیخ» و «فنا فی الرسول» نیست و به خاطر تأکید و توجه دادن اهمیت آن برای شاگردان، به بعد اجتماعی، ایجاد انگیزه و باور به خدمت ایمانی، به فنای فی الاخوان، دستور داده است.
۴-۵-۸نورسی و مکاشفات اولیای الله