هیوز (۱۹۸۸) در کتاب “درمان شناختی ـ رفتاری” این قبیل افراد را “وانهادشده[۱۶۷]” یا “مورد غلفت قرار گرفته شده” مینامد. با توجه به عواقبی که مشکل هراس اجتماعی در کودکان و نوجوانان و جوانان پدید میآورد، شناسایی، تخصص و مداخله به موقع درمانی کمک کننده است (به نقل از توزندهجانی و کمالپور، ۱۳۷۴).
از نظر پدیدهشناسی، تشخیصهای اضطراب که جنبه کاربردی دارند اغلب همپوشی پیدا میکند و بسیار مشکل است که بتوان با ارزیابیهایی که انجام میگیرد، این اختلالها را به طور کامل از هم جدا نمود و امکان دارد افراد مبتلا دو یا چند اختلال را با هم داشته باشند (کاشانی و همکاران، ۱۹۹۱). تلاش و کوششی برای پیشگیری و درمان اختلالهای نوجوانان و جوانان دارای اهمیت است زیرا بسیاری از اختلالهای اضطرابی در مورد درمان نشدن میتوانند در طول زندگی و روی سازگاری اجتماعی و شخصی فرد تأثیر بگذارند و در موارد شدید به نتایج مهلک بیانجامد. درمانهایی که برای اختلالهای اضطرابی افراد بزرگسال پیشنهاد شده، درمانهای شناختی است که نتایج موفقیت آمیز داشته است (کلارک و ولز، ۱۹۹۵).
دونالد مایکن بام (۲۰۰۴) با ابداع آموزش خودگویی پیشگام تغییر شناختی ـ رفتاری (CBM) بود. مایکن بام در روش خود با افراد بیمار سعی داشت که این افراد خودگوییهایی که موجب هیجانات ناسازگارانه میشوند را شناخته و آن را کاهش دهند و به کنترل شخصی خود کمک کنند. به عبارت دیگر، افکار زیانبار را کاهش داده و افکار مفید را افزایش دهند.
استراس (۲۰۰۸) یک برنامه چند محتوایی را پیشنهاد نمود که شامل آموزش مهارتهای اجتماعی یا جرئت آموزی، حساسیتزدایی در واقعیت و تخیل و نیز درمانهای شناختی است. هیوز (۲۰۰۷) درمانهای شناختی ـ رفتاری[۱۶۸] را که شامل راهنماییکردن، الگوسازی، کنترل همایند، تمرینهای منظم و روشهای عقلایی ـ عاطفی را به عنوان یک روش خودکنترلی برای تشخیص شناختهای ناسازگارانه که منجر به فشارهای هیجانی میشود، اجزایی مهم در مداخلههای درمانی افراد مبتلا به هراس اجتماعی میداند. درمانهاییکه برای هراس اجتماعی پیشنهاد شدهاند و مبتنی بر رویکردهای رفتاری هستند بر اساس دو نوع فرمول نظری قرار دارند: (الف) الگوی نقص در مهارتها[۱۶۹] و (ب) الگوی جلوگیری از پاسخ[۱۷۰].
در الگوی نقص در مهارتها، هراس اجتماعی نسبی فرد در مجموعهای از مهارتهای اجتماعی است (ترور، بریانت، آرگایل[۱۷۱]، ۱۹۷۸، به نقل از آمالی خامنه، ۱۳۷۳). پاسخهای نامناسب در موقعیتهای اجتماعی منجر به پیامدهای نامطلوب و احساس فشار و ناراحتی میشود. آموزش و یادگیری دوباره مهارتهای مناسب اجازه میدهد که شخص بتواند از یک چنین مهارتهایی در موقعیتهای جدید استفاده کند. از طرف دیگر بر اساس الگوی جلوگیری از پاسخ هراس اجتماعی یک پاسخ شرطی شدن کلاسیک است که در مقابل تجربه هایی از ابراز وجود در موقعیتهای مختلف اجتماعی و تکرار شونده به وجود میآید و پایدار میشود (ولپی، ۱۹۵۸). ولپی روش کاهش اضطراب را از طریق جلوگیری از پاسخ متقابل به وجود میآورد که بر اساس روش جرئت آموزی بود. او معتقد بود که پاسخهای ابراز وجود باعث بازداری متقابل اضطراب میشود (ولپی و لانگ، ۱۹۸۵). مارزیلیر و وینتر[۱۷۲] (۱۹۸۳) معتقدند درمانهایی که بر پایه این دو الگو قرار دارند کاملاً موفق نبوده و گاهی با شکست روبرو شدهاند، در عین حال تحقیقاتی که در این زمینه انجام گرفته نتایج موفقیتآمیزی را به دنبال داشته است (به نقل از آلبانو و همکاران، ۱۹۹۵؛ سالکووسکیس و همکاران، ۱۹۸۶).
الگوی تعاملی
این الگو، هر دو جنبه محرک و پاسخ فشار روانی را درنظرگرفته و معتقد است فشار روانی از طریق نوعی ارتباط ویژه بین شخص و محیط رخ میدهد. این الگو حاکی از آن است که فشار روانی، حاصل کارکرد ارتباط بین فرد و محیط است. بنابرین محرکها یا پاسخهای خاص، بدون ارزیابی ارتباط فرد با محیط نمیتوانند برچسب فشار آور بودن و یا نبودن بخورند. در این الگو که از ترکیبی از دو الگوی قبلی است، دربرابر فشار روانی یک عامل فعال است که از طریق خود نظم بخشی، راهبردهای مقابله شناختی، هیجانی و رفتاری را به کار میگیرد الگوی تعاملی توصیف شده توسط کاکس و مک کی[۱۷۳] نقش اصلی را در ارتباط فرد با محیط میداند و معتقد است ارزیابی فرد از ارتباط خود با محیط نقش تعیینکنندهای در ایجاد فشار روانی دارد. این الگو که یک شبکه فرض شده است، پنج مرحله مشخص دارد که به آن ها اشاره میشود (فیورشتاین و همکاران، ۱۹۸۷).
مرحله اول: خواستهها یا فشار آورهای فرد را مشخص میکند. در این الگو دو نوع خواسته درونی و بیرونی مطرح است. خواستههای درونی به نیازهای فیزیکی و روانشناختی فرد مربوط است و خواستههای بیرونی، بیانگر منابع بالقوه فشار روانی بوده و ناشی از کارکرد عوامل محیطیاند. مرحله دوم: شامل ادراک فرد از خواستههای درونی و بیرونی و یا توانایی وی در مواجهه با این نیازهای مهم است. در واقع فشار روانی زمانی بروز میکند که بین درک خواسته و درک توانایی مقابله با آن خواسته، ناهماهنگی وجود داشته باشد. متغیرهای مختلف مثل شخصیت[۱۷۴]، هوش[۱۷۵]، خودکارآمدی و ارزیابی شناختی در مقابله با فشار روانی مؤثر هستند. مرحله سوم: شامل پاسخ به فشار روانی و روشی برای مقابله با عامل فشار آور میباشد. تجربه ذهنی هیجان و فشار روانی با تغییرات شناختی، رفتاری و فیزیولوژیکی همراه میشود که از این طریق فرد سعی میکند خواسته یا نیاز را کاهش دهد. مرحله چهارم: این مرحله به پیامدهای واقعی و ادراک شده پاسخهای مقابله با فشار روانی مربوط است زمانیکه فرد در مواجهه با خواسته یا نیاز شکست بخورد یا زمانیکه انتظار میرود شکست، پیامدهای منفی داشته باشد، فشار روانی همچنان ادامه مییابد. مرحله پنجم: شامل بازخوردی است که ممکن است درتمام مراحل این سیستم رخ دهد. بازخورد مناسب میتواند توانایی مقابله فرد را افزایش دهد. بازخورد نامناسب، ممکن است فشار روانی را تشدید نماید و باعث آسیب بیشتر شود یا درصورت امکان، فرد را نسبت به تغییر پاسخ آگاه نماید تا به دنبال مداخله رود. بازخورد میتواند درسطوح مختلف فیزیولوژیکی، روانشناختی و اجتماعی رخ دهد. (فیورشتاین و همکاران، ۱۹۸۷).
“