۳-۲-۴-۱-۲-۱- نظریه آنومی امیل دورکیم
از نظر دورکیم[۱۶۸]، انحراف در برخی از عوامل اجتماعی، مانند تغییر سریع جامعه و منسجم نبودن افراد آن ریشه دارد. وی آشوب های اجتماعی اواخر قرن نوزدهم را ناشی از تغییر انسجام مکانیکی به ارگانیکی در اثر صنعتی شدن و شهرنشینی سریع می دانست. تغییر سریع جامعه باعث بی هنجاری[۱۶۹] شد، زیرا هنجارهای اجتماعی تضعیف می شوند یا از بین می روند یا تناقض ایجاد می کنند. دورکیم معتقد است با کاهش یکپارچگی اجتماعی، انحراف و جنایت افزایش می یابد. به نظر وی، انحراف بخش طبیعی و اجتناب ناپذیر همه ی جوامع است(کندال[۱۷۰]، ۱۳۹۳: ۲۹۱).
به منظور ارائه تعریفی از جرم، دورکیم در ابتدا نشان داد که هیچ عملی را نمی توان فی نفسه جرم دانست. او در کتاب تقسیم کار، مخرج مشترک همه جرایم را مجازاتهای اعمال شده میدانست. به عبارت دیگر، جرم و مجازات همواره با یکدیگر مرتبط میباشند. دورکیم با توجه به معیار مجازات، جرم[۱۷۱] را از تخلف[۱۷۲] متمایز نمود. علاوه بر تمایزات مفهومی بین جرم و تخلف، او ماهیت جرم را در جوامع مختلف مورد بررسی قرار داد. به زعم دورکیم، در جوامع سنتی (همبستگی مکانیکی) جرم عملی است که ضمن جریحه نمودن وجدان جمعی، با واکنش و محکومیت گسترده و عمومی جامعه همراه گردد. با این حال، دورکیم به تمایز ظریفی بین عمل مجرمانه و مجرم در جوامع سنتی اشاره می کند. به زعم او در جوامع سنتی علت جریحهدار شدن وجدان جمعی مجرم میباشد نه یک رفتار اجتماعی خاص. با توجه به این امر، او معتقد بود که در پژوهشهای جرم شناسی باید ماهیت مجازات و کارکردهای آن، مورد بررسی قرارگیرد. اساس جرم شناسی دورکیم برپایه ارتباط جرم و مجازات است. به اعتقاد او، تنها در صورتی میتوان به تعریف دقیقی از جرم دست یافت که در این تعریف ویژگیهای مجازات و رابطه آن با جرم مشخص گردد. به عبارت دیگر یک تعریف دقیق از جرم همواره دربردارنده تفسیری از ویژگیهای مجازات است(بیرن و مزراشمیت، ۲۰۱۱: ۱۰۸).
دورکیم با رد باورهای عامیانهای که کارکرد مجازات را انتقام، بازدارندگی و اصلاح شخصیت مجرمان میدانستند، کارکرد حقیقی مجازات را حفظ و تقویت انسجام اجتماعی میداند. بنابراین در هر زمان که جرمی در جامعه اتفاق میافتد، این جرم سریعاً بواسطه قوانین جزایی محکوم میگردد و بدین طریق باورها و ارزشهای مشترک و مورد توافق در جامعه مجدداً از سوی جامعه مورد تأیید و حمایت قرار میگیرد. به اعتقاد دورکیم، وجود مجازات در جامعه بیشترین اثربخشی و کارکرد مثبت را برای افراد درستکار و همنوا دارد. زیرا این افراد با توجه به مجازات و موقعیت نازل مجرمان در جامعه نسبت به همنوایی با قانون و انجام اعمال اخلاقی و منطبق با عرف، متقاعد میگردند(همان: ۱۰۸).
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
براساس دیدگاه دورکیم، می توان پیش فرض های زیر را در تبیین جرم و بزهکاری بیان کرد:
۱- چون جرم و بزهکاری یک پدیده عادی است، بنابراین نمی توان برای آنها علل استثنایی و اتفاقی جستجو کرد.
۲- برای شناخت علل وقوع جرم و بزهکاری باید ساختار اقتصادی و اجتماعی جامعه را مطالعه کرد.
۳- چون جرم و بزهکاری پیامد بحران های اجتماعی و اقتصادی است، بنابراین رابطه جرم و بزهکاری با ساختار اجتماعی و اقتصادی جامعه امری دایمی است.
۴- یک رفتار اجتماعی به این دلیل که جامعه را جریحه دار نموده و احساسات جمعی را آزرده می کند رفتار انحرافی محسوب می شود و مجازات ها به علت آن است که فشار احساسات جمعی را در حد لازم خود نگه دارند و آسیب ها و جراحاتی را که به احساسات جمعی وارد آمده درمان کنند.
۵- انسجام اجتماعی مبین ارتباط میان بخش های مختلف نظام اجتماعی و بیانگر حدودی است که فرد احساس می کند به نوعی با نظام اجتماعی رابطه داشته و به آن علاقه مند است؛ بنابراین، منحرفان با ارزش ها و هنجارهای جامعه بیگانه هستند(احمدی، ۱۳۸۴: ۴۶-۴۷).
۳-۲-۴-۱-۲-۲- نظریه فشار رابرت مرتن
مرتن[۱۷۳] با اصلاح مفهوم بی هنجاری دورکیم، نظریه فشار[۱۷۴] را مطرح کرد. وی تلاش نمود تا به تبیین این مسأله بپردازد که چرا و چگونه برخی از ساختارهای اجتماعی با اعمال فشار بر برخی از افراد جامعه آنان را وادار به عدم همنوایی و انجام رفتارهای نابهنجار می کند(پارکر و موون[۱۷۵]، ۲۰۱۵: ۸۵). مطابق با این نظریه، وقتی مردم با اهداف فرهنگی مواجه می شوند و به ابزارهای فرهنگی تأیید شده برای رسیدن به این اهداف دسترسی ندارند، تحت فشار قرار می گیرند. این اهداف ممکن است دارایی های مادی و پول باشد؛ ابزار تأیید شده می تواند تحصیلات و شغل باشد. برخی از مردم وقتی از راه قانونی نتوانند به این اهداف برسند، با ابزارهای انحرافی درصدد دستیابی به آنها برخواهند آمد(کندال، ۱۳۹۳: ۲۹۲).
البته مرتن تأکید می کند که واکنش همه افراد نسبت به فشارهای اجتماعی به علت دسترسی نداشتن به فرصت های مشروع برای تحقق اهداف، مشابه نیست و همه فرودستان برای دستیابی به اهداف مقبول اجتماعی دست به انحراف نمی زنند و هر کس به طریقی خود را با محیط سازگار می کند(صدیق سروستانی، ۱۳۹۰: ۴۴).
او پنج نوع واکنش را در ارتباط با فشارها و تنش های زندگی اجتماعی در ایالت متحده، شناسایی نمود که عبارت اند از: همنوایی[۱۷۶]، نوآوری[۱۷۷]، مناسک گرایی[۱۷۸]، کناره گیری[۱۷۹]، طغیان[۱۸۰]. قابل ذکر است که به جز همنوایی، چهار شیوه دیگر، نابهنجار و انحرافی تلقی می شوند.
۱- همنوایی: رایج ترین واکنش از سوی افراد است. اگرچه، مرتن این موضوع را تبیین نکرد که چرا واکنش اکثریت اعضاء یک جامعه همنوایی است او فقط به ذکر این نکته پرداخت که بدون همنوایی، ثبات و پیوستگی اکثریت جامعه تداوم نمی یابد.
۲- نوآوری: از نظر مرتن، نوآوری وضعیتی است که بر اساس آن اهداف و ارزش های فرهنگی مطلوب و ناظر بر موفقیت، از سوی افراد جامعه پذیرفته می شود. با این حال، ساختارهای طبقاتی جامعه، متصلب و بسته می باشند. در چنین حالتی، افراد به نوعی انطباق نوآورانه و نابهنجار گرایش می یابند. نوآوری، رایج ترین واکنش نابهنجار و غیر طبیعی[۱۸۱] (بزهکارانه) در جرمشناسی است. که بر مبنای آن فرد کجرو از ابزارهای نامشروع برای دستیابی به اهداف مقبول و پذیرفته شده اجتماعی استفاده می کند. بسیاری از جرایم مالی و ملکی همانند (اختلاس، دزدی و سرقت) نمونه های بارزی از واکنش های نوآورانه می باشد. لذا این نوع واکنش نابهنجار، طیف وسیعی از بزهکاری اعم از جرایم یقه سفیدان، تا جرایم عمومی در میان اقشار پایین جامعه را شامل می شود. و عمدتا زمانی به وجود می آید که شکافی عمیق در جامعه بین اهداف و ابزار ایجاد گردد. علاوه بر این، به اعتقاد مرتن این نوع واکنش نوآورانه عمدتاً در میان افرادی که به طور نامناسبی اجتماعی گردیده اند، رایج می باشد.
۳- مناسک گرایی: مرتن، مناسک گرایی را جایگزینی برای نوآوری می داند. از نظر او، مناسکگرایی نوعی واکنش به فشارها و تنش های اجتماعی است که در قالب آن فرد ارزش های نهادی (ابزارها) را درونی ساخته و در سطحی گسترده با آن درگیر می شود. در حالی که اهداف فرهنگی و هنجارهای مرتبط با آن را انکار می کند. در قالب مناسب گرایی فرد نسبت به اهداف فرهنگی و مطلوب یک جامعه همانند (موفقیت مالی، تحرک اجتماعی سریع و آنچه که موجب رضایت فردی است) بی توجه است. این نوع واکنش عمدتاً در میان اعضاء طبقه متوسط رو به پایین مشاهده می شود. زیرا اعضاء این طبقات پیوسته از سوی والدین در جهت وفاداری و تبعیت از هنجارهای اجتماعی تحت فشار قرار دارند.
۴- کناره گیری: کناره گیری نوعی واکنش (یا انطباق نامناسب[۱۸۲]) است که در قالب آن افراد نه به ارزش های فرهنگی تقیدی دارند و نه با ابزارهای نهادی و هنجاری همنوایی می کنند. این شکل از انطباق عمدتا در میان افرادی که به دفعات در دستیابی به هدف دچار شکست شده یا قابلیت لازم جهت کسب اهداف مورد نظر جامعه را ندارند، ایجاد می شود. پیامد این امر، نفی و انکار اهداف و ابزارهای نهادی است. کسانی که در چنین وضعیتی قرار دارند، به معنی واقعی از خود بیگانه اند. زیرا، این افراد برغم حضوردر جامعه نسبت به اهداف و ارزش های آن تعهدی ندارند. این گروه از افراد شامل، بیمارانی روانی، ولگردها ، بی خانمان ها، مطرودین اجتماعی، الکلی های مزمن و معتادین می باشند. ویژگی این نوع از واکنش انطباقی، شخصی بودن و در انزوا بودن آن است. لذا، آن را نمی توان واکنشی عام و عمومی دانست.
۵- طغیان: این وضعیت نشانگر بیگانگی از ابزارها و ارزش ها و اهداف مشروع است. در مقابل با عقب نشینی که عملی فردی است، طغیان اساسا عملی جمعی است. واکنش طغیانی (آشوب) زمانی شکل می گیرد که افراد اهداف فرهنگی یک جامعه و ابزارهای دستیابی به آنها را خودمدارانه، اسطوره ای و خیالی ارزیابی کنند.در چنین حالتی، تعهد و وفاداری افراد نسبت به ارزشها و ابزارهای موجود جامعه کاهش می یابد. درنتیجه،اهداف و ارزش های جامعه با بحران مشروعیت مواجه می گردد. این امر، موجب شکلگیری اسطوره ها و آرمان های جدیدی در جامعه می شود که دارای دو کارکرد عمده است. نخست آنکه،اسطوره های جدید جامعه، باید بتوانند عمده ترین دلایل و منابع شکست و ناکامی جامعه را در سطح کلان، شناسایی و مورد بررسی قرار دهند. ثانیاً، اسطوره های جدید باید به بنیان های جامعه ، روابط اجتماعی، لیاقت و شایستگی فردی توجه نماید و بتواند ترکیب دقیقی از این شاخص ها و مؤلفه ها را شناسایی و ارائه نماید(بیرن و مزراشمیت، ۲۰۱۱: ۱۱۵-۱۱۷).
جدول ۱-۳- سنخ شناسی شیوه های سازگاری فردی
شیوه های انطباق | اهداف فرهنگی | ابزارهای نهادی |
همنوایی | + | + |
نوآوری | + | - |
مناسک گرایی | - | + |
کناره گیری | - | - |