شــوم بــر کشـم گــرز کیــن از میــان کنــم تـــن فـــدا پیـــش ایــرانیــان
از ایــن پــس همـه کینــه بـاز آوریــم جهــان را بـــه ایـــران نیــاز آوریــم
(همان: ۵۰۱)
یکی از مهمترین موارد آبرو جستن در شاهنامه برای پهلوانان، پهلوانی کردن و شجاعانه به جنگ دشمن رفتن است و این مطلب را آشکارا از زبان قهرمانان این کتاب میتوان شنید:
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
بــدو گفـت پـیران کــه مـا را ز جـنـگ چــه چـارهست جــز جستن نـام و ننگ
(فردوسی،۱۳۸۷ :۵۸۴)
اگـــــر کشتــــه آییـــــم در کــارزار نکــوهــش نیــابیـــم از شهـــــریـــار
نگــوینــــد بــی نــام گــُردی بمــرد مگــــر زیـــر خــاکــم ببـایــد سپــرد
(همان : ۵۲۱)
پهلوان ایرانی به هنگام جنگ تا سرحدّ مرگ میجنگد و ودراین راه اگر خود به دست دشمن کشته شود، بر او ننگی نیست و حتّی افتخاری است که جان را در راه وطن فداکرده است. زمانی که گستهم دو پهلوان تورانی را کشته است و خود خسته بر خاک افتاده، آرزو میکند که بیژن بدان جا برسد و سر پهلوانان تورانی را نزد سپاه ایران ببرد، تا با این کارآبروی دشمن را بریزد و هراسی دردل دیگر سپاهیان دشمن اندازد:
بـدان تــا بـدانـد کــه مـن جـز بــه نـام نمــردم بـــه گیتــی همیــن است،کـــام
(همان : ۷۳۳)
و کام او کشته شدن در راه آزادی وطن وجلوگیری از تجاوز دشمن است.گستهم بعد ازاین که وارد میدان میشود وپس از نبردی جانانه حریفان خود را از پای در میآورد و خسته و کوفته خود را به آبی
میرساند و بعد ازاین که بیژن اورا با حالتی نزار پیدا میکند، خطاب به بیژن میگوید: (ر.ک.: غلامرضایی، ۱۳۷۶: ۵۲)
کنــی نــزد شــــاه جهــــان دار یــــاد کـه مــن سـر بــه خیـره ندادم بــه بــاد
بســودم بــه هــر جـای بـا بخت جنـگ گـــه نــام جـستــن نمــردم بــه ننــگ
(فردوسی۱۳۸۷ : ۷۳۵)
امّا شکست و فرار از دشمن ننگی عظیم است. کیخسرو، طوس را به سبب شکست از تورانیان زندانی میکند و رستم پس از این شکست خشمگین میشود و میگوید:
شــــوم کیـــن ایـــن ننــگ بـــاز آورم ســــرشــیــب را بـــــر فـــــراز آورم
(فردوسی،۱۳۸۷ :۴۸۹)
شغاد برادر ناجوانمرد رستم، هنگام به دام انداختن یل سیستان به خود نوید نام داری میدهد:
بســـازیــم و او را بـــه دام آوریـــم بـــه گیتـــی بــدین کـــار نــام آوریـم
(همان : ۱۰۴۵)
تسلیم شدن از موارد ننگ بار شاهنامه است. که بسیار نکوهش شده است.پهلوانی که خود را تسلیم دشمن کند در واقع خفّت وبدنامی همیشگی را برای خود خریده است.دربسیاری از جنگ ها پهلوانان با اینکه از قدرت وجنگاوری رقیب آگاهند، مرگ باعزّت را بر زندگی با ننگ و زشتی ترجیح میدهند. در نظر پهلوان، کشته شدن در میدان نبرد به مراتب از اسارت به دست دشمن، بهتر و پسندیده تر است:
خنـک آن کـه، بــر کینـهگـه کشتـه شـد نــه در چنــگ تــرکــان سـرگشتـه شـد
(فردوسی،۱۳۸۷: ۹۴۶)
غلامرضایی میگوید: «تسلیمشدن پهلوان ننگ است. پهلوان ایرانی مرگ را میپذیرد، امّا تسلیم نمیشود، زیرا ازدیدگاه او، تسلیم ذلیلانه از مرگ دردآورتر است. پس مرگ را آنگاه در آغوش میگیرد که، داد مردی و پهلوانی داده باشد.نه آنکه مرگش به خواری باشد.رستم، حتّی تسلیم شدن به اسفندیار، شاهزادهی ایرانی و دست بسته نزد گشتاسپ رفتـن را ننگی بزرگ میداند، زیرا بند برای پهلوانی نامدار و یگانه چون او که همیشه پشت و پناه ایرانیان بوده و به تنهایی صف ها دریده و پهلوانان نامدار دشمن را از پای درآورده، حتّی اگـرازسوی گشتاسپ بـاشد، ننـگ است. بـه همین سبب به اسفندیارمیگوید»: (غلامرضایی،۱۳۷۶: ۵۵)
ز مـن هـر چـه خـواهـی تـو فـرمان کنم بــه دیـــدار تـــو رامــش جـــان کنـم
مگـــر بنـــد کـــز بنـــد عـــاری بـود شکســتی بـــود زشـــت کـــاری بـود
نبـینــد مــرا زنـــد ه بـــا بنــد کــس کـه روشن روانـم بـر ایـن است و بــس
(فردوسی،۱۳۸۷ :۹۹۹)
یکی دیگر از دردناک ترین ننگ ها در نظر پهلوانان اسارت دختران و خواهران به دست دشمن است زیرا دشمن با تسلط بر محارم وناموس او به پیروزی بزرگی دست یافته است. پهلوان تمام همّ وغم وقدرت خود را به کار میبندد، تا ناموس خود را از دشمن پس بگیرد، ودر این کار هیچ چیزی جلودار او نیست، و لحظه ای درنگ به خود راه نمیدهد. پهلوان حاضر است، بمیرد امّا ننگ اسارت ناموس خود را نپیذرد. گشتاسپ که دخترانش اسیر تورانیانند، به اسفندیار میگوید،چرا شاد وخوشحالی؟ در حالی که خواهرانت اسیر دشمن هستند.باید براین ننگ تا زنده ایم گریه کرد: (ر.ک.: غلامرضایی،۱۳۷۶: ۵۵)
بــدو گفــت گشتـاسـب کـای زور منـد تـــو شـادانـی و خـواهـرانت بــه بنـد
خنـک آن کــه بـر کینـه گـه کشتـه شـد نــه در چنـگ تــرکـان ســرگشتـه شـد
چــو بـر تخـت بینـنـد مـــا را نشسـت چـــه گـویـد کسـی کـو بـود زیردسـت
بگـریــم بـر ایـن ننـگ تـــا زنـــده ام بـــه مغــز انـــدرون آتـش افـکنـده ام
(فردوسی،۱۳۸۷ : ۹۴۶)
در این مورد آقای بشیری وخواجه میری درمقاله ای به عنوان «نامجویی درشاهنامهی فردوسی» نوشتهاند: «در شاهنامه، بارها به سخنانی با موضوع نامجویی و نام جستن برمیخوریم. پهلوان بایدکاری بزرگ انجام دهد، گرهی را بگشاید و یا شکستی بر قهرمانی بزرگ وارد آورد تا در آن صورت در زمرهی دلاوران و نامداران قرار گیرد. نام دست یافتنی است، هر چند در شرایطی دشوار و سخت که حتی در بسیاری از موارد قهرمان، جان بر سر نام جستن می نهد. درِ نام جستن باز است و هر پهلوانی با توجه به زمینه های روحی و جسمی و فکری خود، در این راه گام می نهد.» :(بشیری- خواجه میری،۱۳۸۸: ۸۰)
همــی نــام جستـــی میـــان دوصــف کنــون نـــام جــاویــدت بـــه کــف
(فردوسی،۱۳۸۷: ۲۸۴)
آری چنانچه گفته شد پهلوان باید کاری انجام دهد تا نام نیک خود را ثبت کند وچه کاری بزرگ تر از این که جان خود را فدای میهن خود کند تا برای همیشهی تاریخ در ذهن وخاطر ایرانیان باقی بماند وهر جا سخنی از نام نیک گفته شود،نام آن پهلوان ایثارگر بهیاد آید.
آقای مشتاق مهر وبرزی در این باره نوشتهاند: «درحقیقت «نام» تابوی شاهنامهی فردوسی است و پهلوانان به دیدهی تقدّس بدان مینگرند. اکنون نام چند سالهی رستم در خطر است واو باید میان «نام»و««ننگ» یکی را انتخاب کند. بخشی از نام هردو پهلوان در گوهر اصلشان نهفته است ؛ لذا مفاخره های رستم واسفندیار به سبب آن است که رشته نام نیکشان گسسته نشود. رستم با خود میگوید»: (مشتاق مهر- برزی ۱۳۸۹: ۱۲۲)
هــم از بنــد او ، بــد شــود نــام مـــن بــد آیــد ز گشتـاسـب، فــرجـام مــن
بــه گــرد جهان هـر کــه رانــد سخــن نکــوهیـــدن مـــن نـگــردد کهــن
همــان نــام مـن بـاز گــردد بــه ننـگ نمـانـد زمــن در جهـان بـوی و رنــگ
بــریـن بــر پـس از مـرگ نفـریـن بـود همـان نــام مــن نیــز بـی دیــن بــود