یکی از عاداتی که در فطرت همه انسانها حتی برخی موجودات دیگر وجود دارد اینست که اگر کسی به آنها نعمتی داد از او تشکر کنند، تخطی از این عادت مستمرّه تکوینی نشان دهنده تغییری است که در ناحیه فطرت انسانی ایجاد شده است، و انسانی که فطرتا دارای کرامت بوده، از مبدا خود حرکت کرده و به لئامت سقوط کرده است، لذا در روایات نیز به این مساله تصریح شده است که کُفْرُ النِّعْمَهِ لُؤْمٌ[۱۷۷] کفر نعمت نوعی لئامت است. کفران نعمت گاهی به اینگونه است که کسی که مورد انعام قرار گرفته است اصلا انکار میکند که به او احسان شده است، بر اساس روایاتی که نقل شده است افراد لئیم اینگونهاند، امیرالمومنین علیعلیهالسلام میفرمایند: سنه اللئام الجحود[۱۷۸] «شیوه لئیمان انکار و جَحْد است». نوعی دیگر از ناسپاسی اینستکه جواب نیکی را به بدی بدهی امام امیرالمومنین علی علیهالسلام در بیانی دیگر میفرمایند: عاده اللئام المکافاه بالقبیح عن الإحسان[۱۷۹] «شیوه لئیمان اینست که خوبی را با بدی پاداش میدهند»، حضرت در بیانی دیگر میفرمایند: اللئیم إذا أعطى حقد و إذا أعطی جحد[۱۸۰] « انسان لئیم اگر به کسی ببخشد کم میگذارد و اگر به او ببخشند انکار میکند».
۵. غضب بر زیر دستان
انسان تلاش میکند تا در زندگی خویش همه چیز را بر اساس میل و رغبت خود سامان دهد اما از آنجا که قدرت انسان محدود است بسیاری از امور بر خلاف میل انسان شکل میگیرند، در این مواقع انسان از جهت روانی دچار خشم و ناراحتی میشود، طبیعی است که این خشم و غضب نمیتواند امور را بگرداند و آنها را بر وفق مراد انسان بسازد، گاهی کسانی که موجب این خشم و غضب میشوند کسانی هستند که از دایره قدرت و ولایت انسان خارج هستند در این مواقع خشم و غضب حاکی از ناتوانی انسان است، البته طبیعی است که در این مواقع هر کاری انجام میدهد تا بتواند امر از دست رفته را جبران کند ولی در هر صورت خشم و غضبش نشانه ناتوانی اوست، گاهی کسانی موجب این خشم و ناراحتی میشوند که در دایره قدرت و ولایت انسان هستند و به نوعی زیردست او محسوب میشوند، در این مواقع غضب بر زیردستان اگر صرفا در حدّ ناراحتی و خشم درونی باشد امری طبیعی است اما گاهی افراد به دلیل اینکه قدرت دارند و میتوانند زیردست را مجازات کنند، دست به مجازات زیردستان میزنند امام هادی علیهالسلام میفرمایند: الْغَضَبُ عَلَى مَنْ لَا تَمْلِکُ عَجْزٌ وَ عَلَى مَنْ تَمْلِکُ لُؤْمٌ[۱۸۱] «خشم و غضب بر کسی که زیردستت نیست نوعی ناتوانی و بر زیردست نوعی لئامت است». از جمله کسانی که زیردست محسوب میشوند رعیت و شهروندان هستند که نسبت به حاکم و کارگزاران حکومتی زیردست محسوب میشوند، بر این اساس خشم و غضب حاکم بر شهروندان و مجازات ایشان نشانه لئامت حاکم میباشد و رفتاری به دوری از کرامت محسوب میشود.
۶. خشمگین کردن طلبکار
در اسلام برای همه افراد جامعه در تعاملات اجتماعی آدابی ذکر شده است که مزین شدن به این آداب باعث کمال بیشتر ایشان و ادای حقّ دیگران میشود، از جمله تعاملات اجتماعی قرض است که برای دو طرف این معامله برخی آداب ذکر شده است، از جمله آدابی که برای قرض دهنده ذکر شده است اینستکه اگر مقروض از ادای دین ناتوان بود قرض دهنده تا زمان توانایی او، صبر کند؛ در همین زمان برای قرض گیرنده نیز آدابی ذکر شده است، و آن اینکه حال که نمیتواند قرض خود را ادا کند با کلامی زیبا و نیکو طلبکار را راضی کند، و به گونهای زیبنده تمدید مهلت را درخواست کند، نه اینکه با رفتاری بد برخورد کند، به گونهای که شخص احساس کند هم پولش رفته و هم با او بدرفتاری میشود، از امام سجّاد علیهالسلام نقل شده است که ایشان فرمودند: وَ أَمَّا حَقُّ الْغَرِیمِ الطَّالِبِ لَکَ فَإِنْ کُنْتَ مُوسِراً أَوْفَیْتَهُ وَ کَفَیْتَهُ وَ أَغْنَیْتَهُ وَ لَمْ تُرَدِّدْهُ وَ لَمْ تَمْطُلْهُ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ مَطْلُ الْغَنِیِّ ظُلْمٌ وَ إِنْ کُنْتَ مُعْسِراً أَرْضَیْتَهُ بِحُسْنِ الْقَوْلِ أَوْ طَلَبْتَ إِلَیْهِ طَلَباً جَمِیلًا وَ رَدَدْتَهُ عَنْ نَفْسِکَ رَدّاً لَطِیفاً وَ لَمْ تَجْمَعْ عَلَیْهِ ذَهَابَ مَالِهِ وَ سُوءَ مُعَامَلَتِهِ فَإِنَّ ذَلِکَ لُؤْمٌ[۱۸۲] «و حق طلبکار اینستکه اگر توانایی داشتی به گونهای وافی و کافی دینش را ادا کنی و او را بینیاز کنی و او را ردّ نکنی و ادای دینت را به تاخیر نیاندازی، چرا که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: به تاخیر انداختن دین از سوی کسی که توانایی ادای دین را دارد ظلم است، و اگر از ادای دین ناتوانی، با خوش سخنی طلبکار را راضی کن یا درخواستی زیبا (برای تمدید مهلت پرداخت) از او داشته باشی، و او را به گونهای نرم از درخواست دین برگردانی و حال که پول او رفته، بدرفتاری را به آن اضافه نکن که این نشانه لئامت شخص است»؛ شاید بتوانیم از فراز آخر این بیان امام علیهالسلام یک حکم کلّی را برداشت کنیم و آن اینکه « اگر مال کسی از دستش رفته خواه به واسطه اینکه قرض داده یا اجرتی است که وصول نشده یا طریقی دیگر، صاحب دین نباید با او بدرفتاری کند که این نشانه لئامت صاحب دین است» امروزه که تعاملات اقتصادی مردم و حکومت زیاد شده است، بسیار اتفاق میافتد که مردم طلبکار میشوند و حکومت یا نهادهای حکومتی مدیون، در این موارد رفتار کریمانه اقتضاء میکند حکومت با رفتاری زیبا و با کلامی زیبا رضایت طلبکاران را جلب کند، نه به این دلیل که قدرت فائقه دارد هر گونه که خواست رفتار کند.
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
۷. آبروفروشی
درک درست از جایگاه هر چیز در زندگی از معارفی است که موجب رسیدن انسان به کرامت میشود از جمله چیزهایی که شناخت صحیحِ جایگاهِ آن مهم است، شناختِ نسبتِ صحیح بین مال و ثروت با آبرو و عرض اجتماعی است، برخی مال و ثروت را اصل میدانند و از هر راهی به کسب آن مبادرت میکنند و لو به بهای از دست رفتن آبرو و عِرض اجتماعی ایشان باشد، در مکتب کرامت آفرین اسلام این امر مردود شمرده شده است بلکه بر عکس اصل سرمایه انسان آبرو و عِرضْ اجتماعی او دانسته شده است و مال در خدمت آبرو فرض شده است، امیرالمومنین علیعلیهالسلام میفرمایند: خَیْرُ أَمْوَالِکَ مَا وَقَى عِرْضَکَ[۱۸۳] « بهترین اموالت آن مالی است که به وسیله آن آبرویت را نگه داری»، حضرتش در بیانی دیگر میفرمایند: إِنَّ أَفْضَلَ الْفِعَالِ صِیَانَهُ الْعِرْضِ بِالْمَالِ[۱۸۴]« بهترین کار حفظ آبرو به وسیله مال میباشد»؛ از این رو جمع کردن مال و ثروت با خرج کردن آبرو را لئامت دانستهاند، امیرالمومنین در بیانی دیگر میفرمایند: وُفُورُ الْأَمْوَالِ بِانْتِقَاصِ الْأَعْرَاضِ لُؤْمٌ[۱۸۵] «زیاد کردن مال و ثروت به وسیله کم شدن آبرو نوعی لئامت است»
۸. فحاشی
از دیگر نماگرهای لئامت فحّاشی است، ابن مسعود نقل میکند که گروهی نزد پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله آمدند و از شرم و خجالت کسی سخن گفتند، حضرت فرمودند: إِنَّ الْحَیَاءَ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ إِنَّ الْبَذَاءَ مِنْ لُؤْمِ الْمَرْءِ [۱۸۶]همانا حیاء و شرم از اسلام ناشی میشود و فحاشی از لئامت شخص ناشی میشود؛ امیرالمومنین علیعلیهالسلام در بیانی میفرمایند: اَلْلَئِیمُ ِإذَا قَدَرَ أَفْحَشَ[۱۸۷] «انسان لئیم اگر بتواند فحاشی میکند» ایشان در تعبیری دیگر میفرمایند: مَا أَفْحَشَ کَرِیمٌ قَط[۱۸۸] «انسان با کرامت هرگز فحاشی نمیکند»
۹. خلف وعده
یکی دیگر از نشانههای لئامت خُلف وعده است امیرالمومنین علیعلیهالسلام میفرمایند: اللَئیمُ…وَ إِذا وَعَدَ اَخْلَفَ[۱۸۹] «انسان لئیم اگر وعده دهد خُلف وعده کند». در نظام مردمسالاری دینی که ارتباط بین مردم و حاکمان از نوعی اعتماد برخوردار است، خُلف وعده حاکمان سمّی مهلِک برای این اعتماد میباشد، اگر اعتماد بین حاکم و مردم از بین برود اصل نظام که متکی بر مردم و اعتماد مردم است در معرض خطر قرار میگیرد.
۱۰. بی حیایی
از نشانههای دیگر لئامت بیحیایی است، امیرالمومنین علی علیهالسلام در بیانی میفرمایند: اللئیم لا یستحیی[۱۹۰] «انسان لئیم بیحیاست»، بر اساس یکی دیگر از فرمایشات حضرت حیاء، موجب تقویت کرامت شخص و بیحیایی موجب تقویت لئامت شخص میشود، این فرمایش در کتاب شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید در عداد حکمتهایی که ایشان به امیرالمومنین علی علیه السلام نسبت میدهند ذکر میکند، بر این اساس ایشان میفرماید: لا ترضین قول أحد حتى ترضى فعله و لا ترض فعله حتى ترضى عقله و لا ترض عقله حتى ترضى حیاءه فإن الإنسان مطبوع على کرم و لؤم فإن قوی الحیاء عنده قوی الکرم و إن ضعف الحیاء قوی اللؤم[۱۹۱] « به قول کسی راضی نشو تا به کردار او راضی شوی و به کردار کسی راضی نشو تا به عقل او رضایت دهی، و به عقل کسی راضی نشو تا به حیاء او راضی شوی، که همانا انسان هم بر کرامت سرشته شده است هم بر لئامت، اگر حیاء او قوی شود کرامتش قوی میشود و اگر حیاء او ضعیف شود لئامت او قوی شود.»
۱۱. بدرفتاری
انگار کرامت ریشه همه خوبیهاست و در مقابل لئامت ریشه همه بدیهاست که حضرت امیرالمومنین علیعلیهالسلام میفرمایند: سوء الفعل دلیل لؤم الأصل[۱۹۲] « بدی کردار نشانه ریشه دواندن لئامت در فرد است».
۱۲. بی مروتی
مروّت از مفاهیمی است که ارتباط تنگاتنگی با کرامت دارد، امیر بیان علی علیهالسلام در بیانی میفرمایند: على قدر شرف النفس تکون المروءه[۱۹۳] «مروّت به اندازه شرافت نفس میباشد» و طبیعی است که همین رابطه بین لئامت و بی مروّتی وجود داشته باشد، آن حضرت در بیانی دیگر میفرمایند: اللئیم لا مروه له[۱۹۴] « انسان لئیم مروّت ندارد».
۱۳. منتگذاری
یکی از نشانههای لئامت اینستکه انسان لئیم منّتگذاری میکند، اگر به کسی انعام کند منّت میگذارد، امیرالمومنین علیعلیهالسلام میفرماید: التکرم مع الامتنان لؤم[۱۹۵] «تکریم همراه با منتگذاری نوعی لئامت است» یا در بیانی دیگر میفرمایند: اللئیم من کثر امتنانه[۱۹۶] «لئیم کسی است که منّتگذاری او زیاد است».
۱۴. قساوت
یکی دیگر از نشانههای لئامت سنگدلی و قساوت قلب است، این نماگر از نماگرهای اصلی و اساسی لئامت است، انسان لئیم در رفتارهایش و در مواجهه با موقعیتهایی که نیازمند رقّت قلب هست، عاری از این خصوصیت میباشد، امیرالمومنین علی علیهالسلام در بیانی میفرمایند: لا لؤم أشد من القسوه[۱۹۷] «هیچ لئامتی به لئامت سنگ دلی نیست»، همانگونه که قساوت نماگر لئامت است در جهت عکس نیز رقّت قلب و عاطفی بودن نماگر کرامت انسان میباشد، برخی محققان از این نوع کرامت به «کرامت عاطفی» یاد میکنند[۱۹۸]
۱۵. مکر و خدعه
یکی از نماگرهایی که با کرامت انسانی تعارض دارد خدعه و نیرنگ است که حتی گفته میشود با حیوانات نیز نباید خدعه کرد تا چه رسد به انسان که در مرتبهای از کرامت قرار گرفته است. خدعه نوعی تلاش و تدبیر برای پوشاندن حقیقت است به نوعی که اگر سعی بر این پوشش نشود امر آشکار میشود و حقیقت اشتباه گرفته نمیشود از نظر صاحب التحقیق، ریشه لغوی خدعه به امر ذیل بر میگردد «پوشاندن چیزی که اگر آن را نپوشانی ظاهر میشود»[۱۹۹]، به تعبیری دیگر خدعه نوعی تلاش برای در جهالت نگه داشتن مردمان است که از نظر اسلام این امر از اخلاق انسانهای پست است نه انسان کریم؛ امیرالمومنین علی علیه السلام میفرماید: «إِیَّاکَ وَ الْخَدِیعَهَ فَإِنَّهَا مِنْ خُلُقِ اللِّئَام»[۲۰۰]«بپرهیز از خدعه که خدعه از اخلاق لئیمان است»؛ بدین ترتیب میتوانیم خدعه را نوعی مخفیکاری در جهت اغراء به جهل مردم بدانیم. در طول تاریخ، خدعه در دربارهای حکومتی ظالم به وفور وجود داشته است امیر المومنین علی علیه السلام در وصیت خویش به فرزندش امام مجتبی علیه السلام میفرماید: «باعد السلطان لتامن خدع الشیطان»[۲۰۱] «از سلطان دور باش تا از خدعههای شیطان در امان باشی» و چون چنین بوده همواره حکومت و سیاست در ذهن مردم با خدعه و فریب عجین شده است.
علاوه بر آنکه «متأسفانه بسیارى از مردم دچار این اشتباه هستند، نفاق و دورویى و مکر و خدعه را یک امتیاز براى خود مىشمارند و به آن نام «زرنگى» مىدهند، صداقت و صراحت و یک رویى را از کم شعورى مىشمارند، گمان مىکنند که با مکر و خدعه و نفاق بهتر مىتوان با عوامل حیات هماهنگى کرد و پیش رفت، غافل از اینکه طبع عالم بر درستى و صداقت است،… قرآن کریم همواره از راستى و صداقت و صراحت دم مىزند و با نداى بلند مىفرماید که مکر و نیرنگ و نفاق- با همه پیشرفتهاى موقت- محکوم به شکست خوردن است، روزگارْ بساط نیرنگ و دورویى را درهم مىپیچد و شیشه نفاق را مىشکند، اساس عالم بر حقیقت است نه بر مَجاز»،[۲۰۲] لذا یکی از مشکلات جامعه پذیری سیاست در جامعه دینی نیافتن سیاستی خالص همانند سیاست امیرالمومنین علی علیه السلام است که در آن هیچ گونه خدعه و فریبی نبود، آن امام هُمام حتی وقتی شنید که مردم معاویه را زیرک میدانند فرمود: «لولا ان المکر و الخدیعه فی النار لکنت من ادهی الناس»[۲۰۳] «اگر اینگونه نبود که مکر و خدعه در آتشاند به حتم من از زیرکترین مردم بودم» علی حاضر نیست برای رسیدن به حکومت دست به هر کاری بزند.
۱۶. بخل
یکی از بدترین صفاتی که ممکن است هر انسانی مبتلای به آن باشد صفت بخلورزی است، این صفت جزو اخلاق رذیله محسوب میشود، و هیچ انسانی روا نیست بخیل باشد، رذالت بخل، برای کسی که حاکم جامعه است، شدیدتر است زیرا حاکم در اندیشه دینی یعنی کسی که عاشق خدمت و خیررسانی به جامعه است و خود را وقف خدمت به مردم کرده است، چگونه ممکن است کسی اینگونه باشد و در عین حال بخیل باشد، امیرالمومنین علیعلیهالسلام در نامه به مالک اشتر میفرمایند: وَ لَا تُدْخِلَنَّ فِی مَشُورَتِکَ بَخِیلًا یَعْدِلُ بِکَ عَنِ الْفَضْلِ وَ یَعِدُکَ الْفَقْرَ[۲۰۴] «با بخیل مشورت مکن زیرا او تو رااز احسان به دیگران منع میکند و از فقر میترساند»، وقتی حکمِ مشورتِ با بخیل این است، حکمِ خود بخیل در تصدّی حکومت و بر عهده گرفتن کارگزاری حکومت به مراتب روشنتر است، در هر صورت یکی از شاخصهای لئامت همین بخل است که امیرالمومنین علی علیهالسلام در این باره فرمودند: احذروا البخل فإنه لؤم و مسبه[۲۰۵] «از بخل بر حذر باشید که بخل لئامت است.»
۱۷. غشّ
یکی از شاخصهای منفی کرامت انسانی غشّ میباشد، غشّ از ماده غَشَشْ به معنای آب کدر و غیر شفّاف، گرفته شده است و معنایی نقیض معنای نُصح(خیرخواهی) دارد[۲۰۶]، در مذمّت غش روایات زیادی وارد شده است که ما یک روایت را ذکر میکنیم رسول الله صلیاللهعلیهوآله فرمودند: مَنْ غَشَّ الْمُسْلِمِینَ حُشِرَ مَعَ الْیَهُودِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ لِأَنَّهُمْ أَغَشُّ النَّاسِ لِلْمُسْلِمِینَ[۲۰۷] «هر کس با مسلمانان غِشّ کند با یهودیان محشور میشود زیرا آنا غشّکنندهترین مردم با مسلمین هستند»، ریشه غشّ به فرموده امیرالمومنین علی علیهالسلام لئامت میباشد، ایشان میفرمایند: اللؤم یوجب الغشَّ[۲۰۸] « لئامت موجب غش میشود».
جمعبندی
اکنون که بررسی رفتارهای انسانی کریمانه پایان رسید، وقتی به تحلیل علل و عوامل این رفتارها میپردازیم، دو گونه علل برای این رفتارها مییابیم، برخی علل و عوامل در ناحیه بینش و نگرش افراد وجود دارد، وبرخی علل و عوامل در ناحیه پدیدهای دیگری به نام ساختارها؛ دسته اول علل و عوامل را در فصل دوم بررسی کردیم و دسته دوم این علل و عوامل را در فصل بعدی به بررسی میگذاریم، زیرا ساختارها همواره زمینهساز رفتار عدهی کثیری از مردم میباشند، فصل بعدی برای بُعد پیشرفت سیاسی از اهمیّت ویژهای برخوردار میباشد زیرا با یکی از مهمترین ساختارهای موجود در جامعه یعنی ساختار سیاست و حکومت، پیوند میخورد.
فصل چهارم:
شاخصهای کرامت انسان در حوزه ساختار
مقدمه
از مهمترین مولفههایی که در رفتارهای افراد جامعه تاثیر شگرفی دارد ساختارهای آن جامعه است، بررسیها «نشان میدهد که رفتار سیاسی فرد تا چه میزانِ تعیینکنندهای تحت تاثیر ساختارهایی است که فرد در آن زیست فیزیکی، فکری و اجتماعی میکند، از این رو هر نوع تغییر تابع ساختارهای جدید است. ساختارها به نوبه خود، رفتارها و افکار انسانها را شکل میدهند»[۲۰۹] به دلیل اهمیت ساختارهاست که در منابع دینی توجّه شایانی به ساختار شده است، آنچه تحت عنوان «سنّه حسنه» و «سنه سیئه» یا «سنه عدل» و سنه ظلم» یا «سنه هُدی»[۲۱۰] و «سنه ضلال»، در روایات اهلبیت علیهمالسلام ذکر شده است ناظر به نوعی از عادتهای اجتماعی است که یا خودشان ساختارند یا موجب تکوین ساختار میشوند، لذا در بحث از شاخصهای کرامتِ انسانی توجّه به شاخصهای ساختاری دارای اهمیت به سزایی است. این فصل از تحقیق، دارای صُعوبت خاصی است، زیرا در تکوین آن با مفهوم «ساختار» مواجهیم که یکی از پیچیدهترین مفاهیمی است که در علوم مختلف کاربرد دارد و هر جایی معنا و مفهوم خاصّی دارد، مفهوم ساختار در روانشناسی، مدیریت، جامعه شناسی، و برخی علوم دیگر مورد بحث قرار میگیرد، انتقال این مفهوم به حوزه مورد بحث، یعنی پیشرفت سیاسی و شاخصهای الگوی پیشرفت سیاسی، و نیافتادن در وادی آن علوم، سختی این فصل از تحقیق محسوب میشود.
۱.تعریف ساختار
ساختارها «واقعیات مرکّبی[۲۱۱] هستند که مشتمل بر اجزاء وعناصری هستند و رابطهای نسبتا پایدار و نظاممند بین آن عناصر و اجزا وجود دارد»، توجه به ساختار از جایگاه مهمی در تحلیل مسایل اجتماعی برخوردار میباشد، در بحث اصالت جامعه یا فرد چه قایل به اصالت فرد باشیم چه قایل به اصالت جامعه، این مسلم است که انسانها «دارای قابلیت مقاومت در برابر الزامها و اجبارهای ساختی و دارای توان بهره برداری»[۲۱۲] از آن میباشند، و «گاه از قدرتهای اصیل خویش برای دگرگون کردن و تغییر وضعیت ساختاری حیات اجتماعی خود استفاده میکنند»[۲۱۳] و اصلا چه بسا بگوییم که «ساختهای اجتماعی، وابسته به وجود انسانهایی است که کنش انجام میدهند و عاملیت را اعمال میکنند»[۲۱۴] و این نیز مسلّم است که جامعه و واقعیات اجتماعی نیز به نوبه خود دارای تاثیراتی بر اراده افراد میباشند و چه بسا آنان را تا سرحدّ الزام به سمت خویش بکشانند، از این رو ضروری است که به بحث از ساختارها که به منزله زمینهی اجتماعی عملِ افراد میباشند، بپردازیم.
۲.انواع ساختار
ساختارهای مختلفی در جامعه وجود دارد؛ از جمله این ساختارها، ساختارهای سیاسی هستند، در این تحقیق نمیخواهیم به تحلیل ساختارهایی بپردازیم که در پدیدههای سیاسی دارای تاثیر هستند بلکه در صدد بررسی رابطه بین دو متغیر «کرامت انسانی» و «ساختارهای سیاسی» هستیم و شاخصهای کرامتِ انسانی در حوزه ساختارهای سیاسی را مورد کنکاش قرار میدهیم، یعنی آن دسته از ساختارهای سیاسی مورد بحث ما هستند که برآمده از کرامتِ انسان هستند یا موجبِ حفظ و ارتقای حرمتِ انسانی افراد جامعه میشوند.
۳.دولت کریمه
یکی از مهمترین و کلانترین شاخصهای ساختاری کرامت، «دولت کریمه» است؛ این مفهوم از مفاهیمی است که ریشه در منابع دینی و روایی ما دارد، شبهای ماه مبارک رمضان اهل ایمان در خلوت خویش آن هنگام که با خدای خود به راز و نیاز میپردازند با این فرازهای دعای افتتاح از خداوند تحقق «دولت کریمه» را درخواست میکنند آنجا که میگویند: اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَیْکَ فِی دَوْلَهٍ کَرِیمَهٍ تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ وَ تَجْعَلُنَا فِیهَا مِنَ الدُّعَاهِ إِلَى طَاعَتِکَ وَ الْقَادَهِ الی سَبِیلِکَ وَ تَرْزُقُنَا بِهَا کَرَامَهَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ، «خدایا ما به سمت تو رغبت میجوییم در دولتی کریمه که به واسطه آن اسلام و اهل آن را عزیز میکنی و نفاق و اهل نفاق را ذلیل، و ما را در آن از دعوت کنندگان به سوی اطاعتت و رهبران راه خودت قرار میدهی، و به واسطه این دولت کرامت دنیا و آخرت را نصیب ما میکنی.»
برای اهل تحقیق صحّت صدور دعای افتتاح روشن است و در این مقال نمیخواهیم به بررسی سند دعای افتتاح بپردازیم، برای اطمینان بیشتر یادآور میشویم که همین تعبیر در حدیث شریفی که به لحاظ سندی صحیح میباشد از امام باقرعلیه السلام نیز نقل شده است[۲۱۵].
در روایات اهل بیت علیهم السلام و منابع دینی مفهوم «دولت» با تعابیر مختلفی ذکر شده است، تعابیری نظیر: «دوله الله» «دوله الحق»، «دوله آدم»، که دولتهایی ستایش شده هستند؛ و تعابیری نظیر: «دوله الباطل»، «دوله ابلیس»، «دوله الفسقه»، «دوله الاشرار»، «دوله الظالمین»[۲۱۶] که درباره دولتهای ظالم بیان شدهاند؛ «دوله کریمه» در عداد دولتهای دسته اول است و با دستهبندی این تعابیر و از باب «تعرف الاشیاء باضدادها» میتوان به برخی از مختصّات «دوله کریمه» دست یافت، مختصّات دوله کریمه، تماماً مختصات دولتِ آرمانی شیعه است؛ و تحقق کامل این دولت، موکول به زمانِ ظهور و حضورِ حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف شده است، ولی در عین حال میتواند الگوی دولتهای زمان غیبت باشد تا هر چه بهتر و بیشتر به الگوی کامل خود نزدیک شوند.
دانستیم که هدف بعثت پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآله تتمیم مکارم اخلاقی است، طبیعتا دولتی که ساختار آن در راستای تحقّق هدف نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله پیریزی شود، به سمت کرامت افزایی ابناء بشر در همه جهات پیش خواهد رفت،