“
همچنین هر کدام از این صفات با اختلالهای متفاوت شخصیت از قبیل پارانویا، ضداجتماعی، خود شیفته، وابسته، وسواسی، نمایشی، مرزی و… ارتباط دارند که بر کارآمدی افراد تاثیر گذاشته ، و از آن میکاهند که هر کدام از این ابعاد خود دارای مؤلفه های مختلفی هستند. مانند برونگرایی که شامل رویه های شش گانه صمیمیت، معاشرتی بودن، جرات مندی، فعالیت، هیجان پذیری و تهییج پذیری مثبت است.(همان منبع).
پژوهشگران نتایج چند مطالعه را که بین این صفات شخصیت و اختلالهای شخصیت اسکیزویید، مرزی، دوریگزین ارتباط برقرار میکنند، خلاصه کرده اند برای مثال اشخاص دچار اختلال شخصیت اسکیزویید و دوریگزین معمولا در بعد درونگرایی نمره بالا می گیرند. اما از لحاظ روان رنجورخویی با هم تفاوت دارند و اشخاص دچار اختلال شخصیت دوریگزین معمولا در روانرنجورخویی بالاتر از اشخاص دچار اختلال اسکیزویید هستند. (دیویسون و همکاران،۲۰۰۷; ترجمه شمسی پور، ۱۳۸۸).
شخصیت در روانشناسی عبارت است از الگوهای اختصاصی، متمایز و نسبتا پایدار هیجان، تفکر و رفتار که سبک تعامل فرد با محیطی فیزیکی و اجتماعی را تعیین میکنند، توجه به ابعاد شخصیت افراد در سازمان از مقوله هایی است که می تواند سازمانها را در رسیدن به بهره وری یاری نماید. اما گاهی از مواقع آنچنان شخصیت افراد پیچیده و نامعلوم میباشد که فقط میتوان به ارائه برخی از فرضیات و احتمالات اکتفا کرد. قطعا میتوان منابع انسانی را از پیچیدهترین، حساسترین و تکنولوژیکیترین منابع یک سازمان به حساب آورد. امروزه به نحوی شاهد هستیم که چگونه پیشرفتهای علمی تکنولوژیکی به ما در شناخت ارگانیزم و فیزیک جسمانی و از جمله ابعاد شخصیتی انسان کمک نماید. اما آنچه که همیشه و همواره ما را در پرده ابهام باقی می گذارد، بروز رفتارها و حالات روحی و روانی افراد است که در شرایط و عرصه های مختلف می تواند از خودشان نشان دهند. (برهان، ۱۳۸۰).
گرچه اندیشمندان با تکیه بر تحقیقات و مطالعات به دست آمده همواره برای شناخت بهتر اجزاء پیچیده انسانی تئوریهای مهمی را در بعد شخصیتی در زمانها و مکانهای مختلف نتایجی بس متفاوت را به دست آورده اند (برهان، ۱۳۸۰).
برخی از نظریهپردازان شخصیت را به معنای کلیه ی صفات پایدار یک فرد تلقی کرده اند، در حالی که دیگران این واژه را در مورد ویژگیهای فرد تلقی کرده اند، در حالی که دیگران این واژه را در مورد ویژگیهای قابل مشاهدهای که ماهیت بارز شناختی ندارند بهکار برده اند. یعنی اینکه شخصیت شامل ویژگیهایی نظیر هوش و استعداد نیست. بعضی از پژوهشگران که در این حوزه نیز به تحقیق اشتغال دارند شخصیت را بر حسب تجارب فرد از جهانی که در آن زندگی می کند. تعریف میکنند، در حالی که در نوشته های نظریهپردازان دیگر به تجارب فردی اشارهی کمتری شده است(یا حتی نشده است) در این آثار، رفتار فردی مورد تأکید قرار گرفته است. با توجه به این چندگانگی دیدگاه ها میتوان چنین نتیجه گرفت که شخصیت تعریف ساده و صحیحی ندارد و هر کس تعریف خود را بر اساس آنچه از نظر او مهم است و با توجه به کاربردی که از نظر شخصیت در ذهن دارد انتخاب می کند بدین ترتیب اگر گرایش به رویکرد فروید داشته باشید ممکن است اهمیت نقش ناخودآگاه را در تعریفی که از شخصیت میکنید بگنجانید. اما یک رفتارگرا بر اساس رفتارهای آموخته و قابل مشاهده خواهد بود . (شکلتون و فلچر، بیتا; ترجمهی یوسف کریمی، ۱۳۸۲)
در روانشناسی اصطلاح شخصیت عبارت است از «سبک[۶۰]» یک فرد است، بدون آنکه درباره آن کوچکترین قضاوت ارزشی داشته باشیم و از زشتی، زیبایی، بدی، خوبی، درستی و نادرستی آن صحبت به میان آوریم، بنابرین باید بگوییم، هر فرد سبک خود یعنی شخصیت خاص خود را دارد که از او انسانی واحد ومنحصر به فرد میسازد. شاید بهتر باشد بگوییم: همانطور که انسانها از نظر خطوط چهره، تن صدا، شیوه راه رفتن، حرف زدن، لباس پوشیدن، حرکت کردن و واکنش در مقابل محرکهای داخلی وخارجی با یکدیگر تفاوت دارند، از نظر سبک، یعنی « شخصیت » نیز با یکدیگر فرق دارند. بنابرین، باید گفت که شیوه خاص بودن. (گنجی، ۱۳۸۷).
برای روشنتر شدن مفهوم شخصیت، بهتر است ریشه این کلمه را در نظر بگیرییم. کلمه شخصیت، ترجمهی کلمه پرسونالیتی [۶۱] انگلیسی یا پرسونالیتهی [۶۲] فرانسه است که هر دو کلمه پرسونای[۶۳] لاتین مشتق شده است. بنابرین، یکی از ویژگیهای ماسک، ثبات ودائمی بودن آن در طول نماییش بود. به این ترتیب، میتوان گفت که شخصیت یعنی عنصر ثابت رفتار فرد، شیوه بودن او و به طور کلی آنچه همواره با او هست و موجب تمایز او از دیگران می شود. این ثبات، زمینهای فراهم میآورد تا رفتار فرد در موقعیتهای مختلف و تا اندازهای به طور عینی پیش بینی شود. مثال زیر به ما کمک می کند تا مفهوم شخصیت را بهتر درک کنیم: (گنجی، ۱۳۸۷).
اگر به رفتار اطرافیان خود دقت کنیم، مثلا رفتار پدر، مادر، برادر،خواهر،همسایگان، دوستان و به طور کلی، رفتار کسانی را که با آن ها تماس داریم را در نظر بگیریم، خواهیم دید که در موقعیتهای مختلف رفتارهای متفاوتی دارند. گاهی کاملا خونسرد، گاهی بسیار خشمگین هستند. زمانی برسر یکی دو تومان چانه میزنند و زمانی دیگر هزار تومان را هم میبخشند، به قول معروف، گاهی از سوراخ سوزن میگذرند وگاهی از دروازه هم رد نمیشوند. با وجود این، در رفتار آن ها نوعی ثبات میبینیم، به طوری که میتوانیم اعمال آن ها را در موقعیتهای مختلف، بااطمینان تقریبا بالایی پیشبینی کنیم. بنابراین، مجموعه صفات که با ثبات نسبی در یک فرد وجود دارد وبه دیگران اجازه میدهد تا بتوانند رفتار او را تا اندازهای پیش بینی کنند وتفاوت او از دیگران را بدانند، شخصیت نامیده می شود. (گنجی، ۱۳۸۷).
در تکوین شخصیت دو عامل کلی نقش دارد: زیستی و اجتماعی. عوامل زیستی معمولا به ارث میرسد و از همان ابتدا در فرد وجود دارد. عوامل اجتماعی محصول محیط اجتماعی است، محیطی که فرد اولین سالهای زندگی خود را در آن گذرانده است، یعنی خانواده، اشخاصی که با او ارتباط داشته اند، موفقیتها و شکستهای اولین دوران کودکی. (گنجی، ۱۳۸۷).
۲-۴-۲ عوامل زیستی شخصیت
عوامل زیستی شخصیت، که معمولا تحت عنوان مزاج به کار میرود، آنهایی است که به ارث میرسد. مهمترین این عوامل عبارتند از:
۲-۴-۲-۱ الف- جنسیت
یکی از عوامل زیستی که آشکارا در تعیین نقش دارد، بعد جنسیت است. تفاوتهای جنسیتی زن ومرد بسیار متعدد ومتفاوت است. این تفاوتها در شکل ظاهری بدن، فیزیولوژی و مخصوصا غدد درونریز آشکارا به چشم میخورد. وجود تفاوتهای روانی بین زن ومرد نیز از قدیم مورد تأیید بوده است و مطالعه این تفاوتها در حال حاضر یکی از فصول مهم« روانشناسی تفاوتهای فردی» را تشکیل میدهد.[۶۴] تفاوتهای مربوط به جنس را میتوان از جنبه های مختلف مورد بررسی قرار داد. در زیر به برخی از آن ها اشاره می شود:
“