از این روایت و روایات وارده دیگری که اشاره به حضور ملائک و انوار مطهره امامان معصوم دارد، اینگونه مستفاد می گردد که در لحظه احتضار آنچه رویت می شود، تنها دیدنی های عالم ماده و شهادت نیست، بلکه محتضر دریچه های قلبش باز شده و به اصطلاح چشم برزخی اش ادراک می کند.
جناب صدرالمتألهین (علیه الرحمه) با اشاره به آیه کریمه «لَقَدْ کُنْتَ فی غَفْلَهٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ»،[۱۰۸] می فرماید: در هر مشاهده و رؤیتی به وسیله حس باطنی (یعنی خیال) مانع ادراک آن مشاهدات، اشتغالات مادی است و این اشتغالات مرتفع نمی گردد مگر با مرگ و در هنگام مرگ پرده ها کنار می رود و صورت حقیقت اشیاء متجلی می شود. پس در این هنگام آنچه که انسان با حس باطنی خویش می بیند، ظهورات و تجلیات شدیدتری دارند از آنچه در حالت بیداری در عالم ماده می دیده است. و نسبت مشاهدات عالم پس از مرگ نسبت به عال ماده، مانند مشاهدات عالم بیداری است نسبت به خواب.[۱۰۹] و به همین جهت فرمود: «النَّاسُ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا»[۱۱۰]
بر اساس این آیه به طور قطع و یقین می توان نتیجه گرفت که در عالم ماده بسیاری از معانی، از حیطه ادراکات مادی خارج اند و البته تنها راه دست یابی به این ادراکات، خارج شدن از ظواهر مادی و تعلقات دنیایی است.
حضرت امام (رحمه الله علیه) می فرمایند: «انسان تا اشتغال به تعمیر این عالم دارد و وجهه قلبش به این نشئه است و سکر طبیعت او را بیخود کرده و مخدرات شهوت و غضب او را تخدیر نموده، از صور اعمال و اخلاق خود بکلى محجوب است و از آثار آنها در ملکوت قلب او مهجور است، پس از آنکه سکرات موت و سختیها و فشارهاى آن بر او وارد شد، انصراف از این نشئه تا اندازهاى حاصل مىکند.
اگر از اهل ایمان و یقین است و قلب او متوجه به این عوالم بوده، در اواخر امر وجهه قلبش طبعا متوجه به آن عالم مىشود و سائق هاى معنوى و ملائکه اللّه موکّل بر آن نیز او را سوق به آن عالم دهند، و پس از این سوق و آن انصراف، نمونهاى از عالم برزخ بر او منکشف شود و روزنهاى از عالم غیب بر او مفتوح گردد، و حال خود و مقام خود تا اندازهاى بر او مکشوف گردد. چنانچه از حضرت امیر، علیه السلام، منقول است إنّه قال: حرام على کلّ نفس أن تخرج من الدّنیا حتّى تعلم أنّه من أهل الجنّه هی، أم من أهل النّار.»[۱۱۱]
انسان در وقت معاینه و احتضار، معاینه آنچه در خود بوده و از آن مطلع نبوده مىنماید. و بذر این معاینه را خود در مملکت وجود خود نموده. حیات دنیایى پرده ساترى بود به روى معایب ما و حجابى بود براى اهل معارف، این پرده که برداشته شد و این حجاب که خرق شد، انسان آنچه که در خود بود و خود تهیه کرده بود، نمونهاى از آن را شهود مىکند. انسان در عوالم دیگر از عذاب و عقاب جز آنچه خود در این عالم تهیه کرده نخواهد دید، و هر چه در این عالم از اعمال صالحه و اخلاق حسنه و عقاید صحیحه داشته، در آن عالم صورت آن را به عیان ببیند با کرامتهاى دیگرى که حق به تفضل خویش به او عنایت فرماید.
در ذیل آیه شریفه «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْرًا یَرَهُ»[۱۱۲] در صافى از مجمع نقل مىکند که از حضرت امیر، علیه السلام، حدیث مىکند که هی أحکم آیه فی القرآن، و کان رسول اللّه (صلّى اللّه علیه و آله) یسمّیها «الجامعه»؛ پس باید دانست که اگر در این عالم محبت به حق تعالى و اولیاى او پیدا کنیم و طوق اطاعت آن ذات مقدس را بر گردن نهیم و وجهه قلب را الهى و ربّانى کنیم، در وقت معاینه عین حقیقت با صورت جمیله بر ما ظاهر گردد. و به عکس، اگر وجهه قلب دنیایى شد و از حق منصرف شد، کم کم ممکن است تخم عداوت حق و اولیا در آن کشته شود، و در وقت معاینه این عداوت شدت کند و آثار غریبه موحشه از آن بروز کند.
۲-۲-۴ قدرت محتضر نسبت به دخل و تصرفات
محتضر در هنگامه احتضار در موقعیتی قرار می گیرد که نفس، آخرین تعلقات خود را نسبت به بدن از دست می دهد، و به همین جهت، به هر میزان که این تعلقات کم شود، قدرت نفس نسبت به کنترل و اعمال اراده بر بدن ضعیف تر خواهد شد. در این شرایط علاوه بر از بین رفتن قدرت اراده نفس نسبت به بدن، قدرت نفس برای تغییر سرنوشت خود نیز از میان می رود.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
حضرت امام با اشاره به کوتاه بودن فرصت عمر و نامعلوم بودن ضمیر و سر درون انسان و عاقبت او، تأکید بر اهتمام به امر توبه در جوانی می نمایند و واگزار کردن آن به زمان پیری و کهولت را امری ناپسند و مذموم می دانند، و با اشاره به اینکه در هنگام احتضار و رؤیت سکرات مرگ دیگر فرصت برای توبه و بازگشت و اصلاح باقی نمی ماند، می فرمایند:
«پس اى عزیز، از مکاید شیطان بترس و در حذر باش، و با خداى خود مکر و حیله مکن که پنجاه سال یا بیشتر شهوت رانى مىکنم، و دم مرگ با کلمه استغفار جبران گذشته مىکنم. اینها خیال خام است. اگر در حدیث دیدى یا شنیدى که حق تعالى بر این امت تفضل فرموده و توبه آنها را تا قبل از وقت معاینه آثار مرگ یا خود آن قبول مىفرماید، صحیح است، ولى هیهات که در آن وقت توبه از انسان متمشّى شود.
مگر توبه لفظ است! قیام به امر توبه زحمت دارد، برگشت و عزم بر برگشت نکردن ریاضات علمیه و عملیه لازم دارد، و الا خود بخود انسان نادر اتفاق مىافتد که در فکر توبه بیفتد یا موفق به آن شود، یا اگر شد بتواند به شرایط صحت و قبول آن، یا به شرایط کمال آن، قیام کند. چه بسا باشد که قبل از فکر توبه یا عملى کردن آن، اجل مهلت ندهد، و انسان را با بار معاصى سنگین و ظلمت بىپایان گناهان از این نشئه منتقل نماید. آن وقت خدا مىداند که به چه گرفتاریها و بدبختیها دچار مىشود.»[۱۱۳]
در فقه شیعی نیز وصیت کسی که در حال احتضار است و سکرات مرگ بر او مستولی گشته و یا مرضی رو به مرگ دارد، به ظور کامل پذیرفته نیست و شخص تنها اختیار بخشی از اموالش را دارد. حضرت امام طی فتوای شریفشان می فرمایند: «اگر کسى در مرضى که به آن مرض مىمیرد، مقدارى از مالش را به کسى ببخشد و وصیت کند که بعد از مردن او هم مقدارى به کس دیگر بدهند، آنچه را که در حال زندگى بخشیده از اصل مال است و احتیاج به اذن ورثه ندارد و چیزى را که وصیت کرده اگر زیادتر از ثلث باشد زیادى آن محتاج به اذن ورثه است.»[۱۱۴]
قرآن کریم در آیات متعددی به موضوع ناتوانی انسان در حال احتضار اشاره کرده است، چه ناتوانی خود شخص از تصرف در سرنوشت خویش و چه ناتوانی اطرافیان وی از بازگرداندن وی به زندگانی دنیا. در این فرصت چندی از این آیات شریفه را بررسی خواهیم نمود.
۲-۲-۴-۱ آیه یکم:
در ماجرای عذاب آل فرعون، قرآن کریم سخنان فرعون را در لحظات آخر عمرش نقل می نماید که هنگامی که نشانه های عذاب الهی را رؤیت کرد و چشمش بر غیب گشوده گشت، اداعای ایمان نمود، قرآن می فرماید: «حَتىَّ إِذَا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قَالَ ءَامَنتُ أَنَّهُ لَا إِلَاهَ إِلَّا الَّذِى ءَامَنَتْ بِهِ بَنُواْ إِسْرَ ءِیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ* ءَالَْانَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِین».[۱۱۵]
حضرت علامه طباطبایی (قدس سره الشریف) با اشاره به این کسأله که توبه فرعون توبه حقیقی نبود بلکه تنها برای نجات خویش از عذاب الهی توبه نموده بود، در بیان پذیرفته نشدن توبه اش می فرمایند: «به او خطاب می شود، آیا حالا ایمان مىآورى؟ حالا که عذاب خدا تو را درک کرده؟ با اینکه ایمان و توبه هیچ کس در لحظه فرا رسیدن عذاب و آمدن مرگ از هر طرف قبول نیست.
و تو قبل از این عصیان کردى و از مفسدان بودى و عمرت را در معصیت خدا بسر بردى و توبه را در موقع خودش انجام ندادى، حال که وقت توبه فوت شده ایمان چه سودى به حالت دارد، و این موفق نشدنت به ایمان و توبه همان چیزى است که موسى و هارون آن را از خداى تعالى خواستند. آرى، از خدا خواستند که فرعون را به عذاب ألیم خود بگیرد و راه او را به سوى ایمان ببندد تا در تمامى طول زندگى ایمان نیاورد، مگر هنگامى که عذاب از هر طرف احاطهاش کرده باشد، هنگامى که نه ایمان سودى مىبخشد و نه توبه.
۲-۲-۴-۲ آیه دوم:
خداوند در سوره مبارکه نساء می فرماید: «وَ لَیْسَتِ التَّوْبَهُ لِلَّذینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لاَ الَّذینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلیما»،[۱۱۶] در این آیه شریفه به صراحت مسأله عدم امکان دخل و تصرف در سرنوشت و عاقبت انسان پس از رؤیت نشانه های غیب عالم، بیان شده است.
حضرت علامه طباطبایی (قدس سره الشریف) ذیل آیه شریفه می فرمایند: «از اینکه جمله: «یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ» را مقید کرد به جمله: (تا وقتى که مرگشان فرا رسد) استمرار گناه فهمیده مىشود، حال یا به خاطر اینکه سهلانگارى در شناختن به سوى توبه و امروز و فردا کردن در آن، خودش معصیتى است مستمر، و یا به خاطر اینکه این سهلانگارى به منزله مداومت بر گناه است، و یا به خاطر اینکه غالبا خالى از تکرار معصیت نیست، یا تکرار همان معصیت اول یا گناهانى دیگر شبیه به آن.
و اینکه فرمود: «حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ …» و نفرمود: «حتى اذا جاءهم الموت»، یعنى فرمود: (وقتى مرگ یکى از شما برسد و نفرمود: (وقتى مرگ شما برسد)، براى این بود که دلالت کند بر اینکه افراد مورد نظر توبه را امرى حقیر و بىاهمیت نشمارند، با اینکه مساله توبه اینقدر بىاهمیت نیست که مردم در طول زندگى خود هر کارى خواستند بکنند، و هیچ باکى نداشته باشند، همین که مرگ یکى از آنان رسید تنها خود او براى اینکه از خطرها و مهلکههایى که با مخالفت امر الهى براى خود آماده کرده نجات یابد بگوید: حالا دیگر توبه کردم.
از اینجا روشن مىشود که مقید کردن جمله (تبت) بقید (الان) چه معنا مىدهد، چون این قید به ما مىفهماند که حضور مرگ و مشاهده کردن صاحب این سخن عظمت و سلطنت آخرت را باعث شده است که او بگوید: «إِنِّی تُبْتُ»، پس چنین کسى منطقى خواهد داشت حال اگر به زبان نگوید به دل مىگوید. پس معناى جمله چنین مىشود که من در این حال که مرگ را حق دیدم، و جزاى حق را مشاهده کردم، اینک تائب هستم.
این توبه از صاحبش قبول نمىشود، براى اینکه در حالى صورت مىگیرد که از زندگى دنیا مایوس شده، و از هول و وحشت انتقال به دیگر سراى مطلع گشته آن یاس و این هول او را مجبور کرده به اینکه از اعمال چندین ساله خود توبه کند، و تصمیم بگیرد که به سوى پروردگارش بر گردد، اما -و لات حین مناص- دیگر گذشته، چون زندگى دنیایى در بین نیست اختیار عملى هم از دست رفته است.»[۱۱۷]
حضرت امام جعفر بن محمد صادق (علیهما السلام) در سخنی ذیل آیه شریفه می فرمایند: «توبه در موقعى است که آن عالم را نبیند یعنى وقتى که محتضر عالم برزخ را معاینه نبیند»[۱۱۸]
۲-۲-۴-۳ آیه سوم:
قرآن کریم با جدیت در برابر آن ها که منکر حقایق عالم هستی می شوند می ایستد، و از علاوه بر درخواست اقامه دلیل، گاه ایشان را به انجام عملی فرا می خواند از عهده آن ها خارج است، تا بدین وسیله با ایشان محاجه نموده و دلایل پوچ و توخالی آن ها را نابود سازد، از آن جمله، آیات انتهایی سوره مبارکه واقعه است، که در آن منکرین قیومیت خداوند و معاد و بعث را مخاطب قرار می دهد:
«فَلَوْ لَا إِذَا بَلَغَتِ الحُْلْقُومَ* وَ أَنتُمْ حِینَئذٍ تَنظُرُونَ* وَ نحَْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنکُمْ وَ لَاکِن لَّا تُبْصِرُونَ* فَلَوْ لَا إِن کُنتُمْ غَیرَْ مَدِینِینَ* تَرْجِعُونهََا إِن کُنتُمْ صَادِقِین»[۱۱۹]
«در اینجا با اشاره به آیات قبل مىفرماید: اگر شما در نفى بعث راه صحیحى رفتهاید، و در انکار این قرآن که شما را از بعث خبر مىدهد روش درستى دارید، جان محتضرى را که دارد مىمیرد و تا حلقوم او رسیده، به او برگردانید، مگر جز این است که مىگویید مرگ به تقدیر خداى تعالى نیست؟ و مگر معناى این گفتارتان این نیست که مساله مرگ و میر امرى تصادفى و اتفاقى است، پس باید بتوانید براى یک بار هم که شده جان یک محتضر را به او برگردانید، چون امر تصادفى همانطور که پیش آمدنش تصادفى است، برگشتنش هم تصادفى است، و مىشود با چارهجویى آن را برگردانید، و از تحققش جلوگیرى کرد، و اگر نمىتوانید بگیرید، پس بدانید که مرگ مسالهاى است حساب شده و مقدر از ناحیه خدا، تا جانها را به وسیله آن به سوى بعث و جزا سوق دهد.
و معناى اینکه فرمود: «وَ أَنْتُمْ حِینَئِذٍ تَنْظُرُونَ» این است که: شما محتضر را تماشا مىکنید که دارد از دستتان مىرود و پیش رویتان مىمیرد، و شما هیچ کارى نمىتوانید بکنید، و کلمه «مدینین» به معناى «مجزیین- جزا دادهشدگان» است، از ماده «دان- یدین» است، که معناى «جزى- یجزى» را مىدهد، مىفرماید: پس چرا او را بر نمىگردانید اگر جزایى در کار نیست و شما جزا داده نمىشوید، و ثواب و عقابى ندارید.
«تَرْجِعُونَها إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ»- یعنى اگر راست مىگویید و در ادعاى خود که بعث و جزایى نیست، صادقید، چرا او را بر نمىگردانید؟ پس معلوم شد که در واقع جمله «ترجعونها» مدخول «لولا» است، و تقدیر کلام چنین است: «فلولا ترجعونها اذا بلغت الحلقوم، ان کنتم صادقین»- اگر راست مىگویید پس چرا جان او را که به حلقوم رسیده بر نمىگردانید.»[۱۲۰]
۲-۲-۴-۴ آیه چهارم:
در سوره مبارکه قیامت نیز آیاتی به همین مضمون منکرین معاد را مخطب قرار می دهد و می فرماید: «کلاََّ إِذَا بَلَغَتِ الترََّاقىَِ* وَ قِیلَ مَنْ رَاقٍ* وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ* وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاق* إِلىَ رَبِّکَ یَوْمَئذٍ الْمَسَاق»[۱۲۱]
«کَلَّا إِذا بَلَغَتِ التَّراقِیَ» این جمله رد از این عمل ایشان است که زندگى دنیاى عاجله را دوست مىدارند و آن را مقدم بر زندگى آخرت مىدارند، گویا فرموده: از این رفتارتان دست بردارید که این زندگى و این طرز فکر براى شما دوام ندارد، و به زودى مرگ بر شما نازل گشته، به سوى پروردگارتان روانه مىشوید.
در این جمله فاعل فعل «بلغت» حذف شده، چون سیاق بر آن دلالت مىکرده، هم چنان که در آیه «فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ» نیز فاعل حذف شده، و در هر دو جمله تقدیر کلام «بلغت النفس» است، و کلمه «تراقى» جمع «ترقوه» است که به معناى استخوان هاى اطراف گردن است، که از طرف چپ و راست گردن را در میان گرفتهاند. و معناى آیه روشن است.
«وَ قِیلَ مَنْ راقٍ» کلمه «راق- راقى» اسم فاعل از مصدر «رقى» است، که به معناى افسون کردن و شفا دادن است، مىفرماید: چه کسى از اهل و عیال و دوستانش در آنچه که پیرامون اویند مىتواند او را شفا دهد و دردش را دوا کند؟ و این جمله را در هنگام نومیدى بکار مىبرند.
«وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ» یعنى انسان محتضر وقتى این احوال را مشاهده مىکند، یقین مىکند که دیگر باید از زندگى عاجله دنیا که علاقمند بدان بود، و بر آخرت ترجیحش مىداد جدا شود.
«وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ» ظاهر این عبارت این است که مراد از آن پیچیدن ساقهاى پاى محتضر در یکدیگر است، چون وقتى روح به گلوگاه مىرسد حیات سارى در اطراف بدن باطل گشته، دیگر تعادلى بین اعضا نمىماند.
و بلکه آیه مىخواهد با تعبیر پیچیدن ساق به ساق از احاطه شدائد و ورود پى در پى آنها خبر دهد، چون از دم مرگ تا روز قیامت شدائد یکى پس از دیگرى روى مىآورد، و این معنا با معناهایى که نقل کردیم منطبق مىشود.»
آیات سور مبارکه قیامت و واقعه به وضوح به این نکته اشاره می کند که انسان با مراجعه به عقل و وجدان خویش می تواند این حقیقت را درک کند که در هنگام احتضار دست خودش و همه اطرافیان از بازگرداندن روح به جسم و باقی ماندن در زندگانی دنیا،کاملا کوتاه است و این مسأله به طوری خدشه ناپذیر است که قرآن کریم آن را به عنوان محاجه در برابر منکرین معاد بکار می برد.
فصل سوم
مرگ، علت و اقسام آن
۳-۱ معنای مرگ
۳-۱-۱ معنای مرگ از دیدگاه فلاسفه و حکما
جناب صدرالمتألهین (رحمه الله) می فرماید: مرگ عبارت است از انتقال از این عالم پایین تر و پست تر به حالت بالاتر و شریف تر.[۱۲۲]