برنامهریزی درس
با عنایت به هدف پژوهش که ارائه الگو برای برنامه درسی دوره ابتدایی است برنامه درسی یک دوره تحصیلی بیشتر به سطح سیاستگذاری برنامه درسی مربوط می شود. مؤلفه های زیبایی شناسی و هنر که برای این الگو ارائه می شود ممکن است بیشتر به سطح سیاستگذاری مربوط باشد اما ماهیت برخی مولفه های استنتاج شده از اطلاعات گردآوری شده به گونه ای است که می توان در سایر سطوح برنامه ریزی درسی از آن ها استفاده کرد به عبارت دیگر برخی مولفه ها را می توان به سایر سطوح یعنی برنامهریزی درسی حوزه های یادگیری و برنامهریزی درسی در سطح درس اختصاص داد هر چند برخی از مؤلفه ها در هر سه سطح قابل اجرا می باشد و تفکیک بین آنها به صورت قطعی امکان پذیر نیست. از سوی دیگر مبانی مؤلفه های زیبایی شناسی و هنر که در ادامه به تفکیک عناصر خواهد آمد قبلاً در بخشهای مربوط به ادبیات مطالعات برنامه درسی، دیدگاه های صاحبنظران و همچنین مبانی و اصول الگوی پیشنهادی تبیین شده است لذا استدلالهای مربوط به آنها به اختصار بیان شده است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۱-ج)منطق
اکر منطق را عنصر بنیادی می داند که ۹ عنصر دیگر نسبت با آن معنا می یابند. علیرغم اینکه منطق به عنوان عنصر مستقل مطرح می گردد ولی می توان آن را وجهی از عناصر دیگر نیز دانست زیرا منطق به چرایی برنامه درسی می پردازد(فتحی واجارگاه،۱۳۸۸). اکر و دیگران(۲۰۱۰) بیان می کنند منطق به همه اصول توجه دارد و هسته مرکزی برنامه است که به عنوان عنصر جهت دهنده عمل می کند و ۹ عنصر دیگر در حالت ایده آل با منطق ارتباط پیدا می کنند و در حالت بهتر با هر کدام از آنها ترکیب شده است. آنها در ادامه می گویند پاسخ به سؤالات زیر معمولاً منطق برنامه درسی را تشکیل می دهند:
دانش:میراث فرهنگی و علمی که به نظر می رسد برای یادگیری و برنامهریزی آینده ضروری است چیست؟
جامعه: چه مسائل و موضوعاتی از منظر نیازها و گرایش های اجتماعی برای گنجاندن در برنامه درسی ضروری محسوب می شوند؟
یادگیرنده:کدام عناصر برای یادگیری و پیشرفت دانش آموز از منظر نیازهای فردی، تربیتی و علائق خود یادگیرندگان ضروری هستند؟
واضح است این سؤالات ضرورت و چرایی گنجاندن مسائل و موضوعات گوناگون در برنامه درسی را بیان می کنند و این سه سوال به سه مبانی سنتی برنامه درسی اشاره دارد. حال که مبانی برنامه درسی گسترش پیدا کرده می توان گفت که منطق برنامه درسی بر اساس مبانی تعیین شده شکل می گیرد. به عبارت دیگر منطق برنامه درسی برخاسته از آن مبانی است که برای آن برنامه درسی تعیین گردیده است
در الگوی پیشنهادی زیبایی شناسی و هنر به عنوان مبانی انتخاب شده است لذا منطق آن نیز براساس زیبایی شناسی و هنر است که می توان به مختصات زیر اشاره نمود:
۱-۱-ج)شباهت تربیت و برنامه درسی با هنر
همانطور که قبلاً نیز ذکر شده است وجهی از تربیت، تدریس و برنامه درسی هنر می باشد و اجرای بهینه استراتژی ها و راهبردهای تعلیم و تربیت، برنامهریزی درسی و تدریس به هنر عاملان آنها بستگی دارد و هنر این کارگزاران در کنار دانش پداگوژیکی و تخصصی آنها بر اجرای فرایندهای مذکور تأثیرگذار است و به عنوان یک اساس و پایه در این راستا عمل می کند. به لحاظ شباهت هایی که والانس(۱۳۸۸) برای برنامه درسی و هنر بر می شمارد برنامه درسی نیز به عنوان یک محصول هنری مطرح می گردد و قرار دادن زیبایی شناسی و هنر به عنوان یک مبنا برای برنامه درسی ضروری به نظر می رسد تا شرایط را برای هنرمندی برنامه ریزان درسی، مدیران و معلمان فراهم نماید. به عبارت دیگر شاید بتوان گفت شرائط برای اقدام هنرمندانه افراد مذکور در برنامه درسی مبتنی بر هنر و زیبایی شناسی نسبت به برنامههای درسی دیگر بهتر مهیا باشد زیرا وقتی مطابق الگوی اگر منطق وجهی از سایر عناصر برنامه درسی است در نظر گرفتن هنر و زیبایی شناسی در عنصر منطق در سایر عناصر نیز تأثیر خواهد گذاشت وقتی هنر و زیبایی شناسی وجهی از سایر عناصر باشد شرائط مورد نظر برای اقدام هنرمندانه فراهم می گردد زیرا در این صورت هنر و زیبایی شناسی همانند سایر مبانی، مؤلفه ها و الهامات خود را وارد برنامه درسی خواهد ساخت.
۲-۱-ج) نقش هنر و زیبایی شناسی در تعلیم و تربیت
افلاطون (به نقل از فهیمی فر،۱۳۸۶) بر ضرورت هنرهایی مثل موسیقی، شعر و حرکات موزون برای تعلیم و تربیت تأکید می کند و می گوید هنر مفید یعنی هنری که دربردارنده نوعی حقیقت است لذت سودمندی نیز فراهم می کند و این نوع هنر انسانها را با فضیلت می سازد. این بیان در حالی است که افلاطون برای هنر جایگاه پایین تری قائل بود ولی با وجود این باز این موضوع که هنر موجد لذت است و ضمن لذت آفرینی نقش تربیتی و اخلاقی دارد را می پذیرد.
ارسطو(به نقل از کویچ،۱۳۸۹) می گوید هنر به حصول تعالی ترین هدف انسان یعنی سعادت یاری می رساند از آن جا که هدف تعلیم و تربیت در مکتب رئالیسم سعادت و خوشبختی است این موضوع اهمیت اساسی و بنیادی هنر را در تحقق هدف آرمانی تعلیم و تربیت نشان می دهد. ارسطو(به نقل از احمدی،۱۳۸۴) همچنین بیان می کند هنر به دو گرایش و غریزه طبیعی انسان یعنی غریزه تقلید و علاقه طبیعی انسان به امر موزون پاسخ می دهد و باعث تطهیر احساسات می شود و احساسات را بر می انگیزاند وی در این باره از اصطلاح کاتارسیس استفاده می کند. مقصود ارسطو از کاتارسیس دگرگونی روحی انسان در نتیجه تأثیرپذیری او از هنر است هنر و نمایش با ایجاد امکان ظهور عواملی که باعث شگفتی و آشوب می شوند روح آدم را آرام می کنند و جان آدمی را از دشواری ها آزاد می نمایند و می پالایند آن شگردها و تمهیدات خردمندانه که در هنر امکان ظهور این ناآرامی های روانی را در یک اثر می دهند آرامش مخاطب را فراهم می کنند.
نکته دیگر ازنظر ارسطو درباره نقش هنر در تعلیم و تربیت کارکرد ابزاری هنر برای رسیدن به معرفت و آگاهی است وی منشأ هنر را تقلید و تقلید را مولد لذت و جستجوی دانش در آدمی می دانست و می گوید یک اثر هنری مثلاً شی تصویر شده در مقایسه با اصل آن ضمن ایجاد نوعی لذت عقلانی موجب دانش نیز می شود(راس،۱۳۷۷).
کانت هم در تشریح سطوح زیبایی ذکر می کند که زیبایی های هنری شرایط تعمق دهنی، آرامش روانی و تفکر را فراهم می کند و این زیبایی ها دیر اثر می گذارند و دیر هم فراموش می شوند و اینکه زیبایی هنری و لذات روحانی یا عالی به زندگی فرد معنا می بخشند.
شیلر(به نقل از رضای الهی،۱۳۵۴) هم به جنبه تربیتی هنر معتقد بود و هم به جنبه شناسایی آن؛ ازنظر او انسان می تواند خود را با هنر مشغول دارد و در آن لحظه کاملاً انسان باشد و درباره مقام هنر چنین می گوید: ازنظر فعالیت زنبور عسل می تواند استاد تو باشد و از جهت زندگی کِرم می تواند معلم تو گردد ولی هنر را تو ای انسان تنها تو می توانی مالک باشی یعنی فقط انسان است که می تواند به خلق هنر بپردازد.
دیویی ضمن آنکه بر نیروی عظیم ارتباطی هنر به عنوان یک زبان بین المللی تأکید می کند بر پیوستگی هنر با زندگی روزمره اشاره می کند و تجربه زیباشناختی را که در حوزه هنر و زیباشناختی از موضوعات مهم به شمار می رود از سایر تجارب روزمره جدا نمی داند و می گوید اگر فردی در یک موقعیت ابهام برانگیز و بغرنج قرار بگیرد و با هوش، ادراک و تمام عواطف خود به تعامل با آن موقعیت می پردازد و نتیجه این تعامل تأثیر گذاشتن و تأثیر پذیرفتن از آن موقعیت است این تأثیر و تأثر موجد و موجب نوعی تجربه به نام تجربه زیباشناختی می شود (شایگان فر،۱۳۸۸). این نوع تجربه از آن جا که ضمن آگاهی بخشیدن لذت نیز می آفریند در تعلیم و تربیت از اهمیت مضاعفی برخوردار است از این رو به نظر دیویی تجربه زیباشناختی را می توان از عالم هنر به حوزه تعلیم و تربیت به عاریت گرفت و از ظرفیت های آن در فرایندهای مختلف تربیتی بهره جست.
فیلسوفان و صاحبنظران مسلمان نیز بر اهمیت هنر و زیبایی شناسی در زندگی و همچنین در تعلیم و تربیت تأکید کردند که مطرح کردن همه آنها از حوصله بحث خارج است و فقط به یکی از آنها که فراخور بحث بوده و از اهمیت خاصی برخوردار است اشاره می شود.
یکی از موضوعات مهم زیبایی شناسی اسلامی تصعید می باشد وقتی در تعلیم و تربیت رسیدن به مراتبی از قرب الهی و درک کمال و جمال مطلق الهی هدف آرمانی آن محسوب می شود(برنامه درسی ملی،۱۳۹۰) تصعید اهمیت خود را نشان می دهد. تصعید عبارت است از «دریافت زیبایی آرمانهای معقول و سپس درک زیبایی، شکوه و جلال هستی و دریافت جمال خداوندی است که انسان با اعتلاهای معنوی و روحی گام از لذائذ محسوس و سطحی بالاتر می گذارد و موفق به دریافت لذائذ معقول تر می شود تا آن گاه که زیبایی روح خویشتن را که دارای فروغی از جمال الهی است در می یابد(جعفری،۱۳۶۹،ص۱۴۶). تصعید بیان می کند که گام برداشتن در مسیر دریافت جمال خداوندی با آگاهی از زیبایی های طبیعی و عینی شروع می شود چرا که انسان در دوران کودکی به لحاظ رشد ذهنی قادر به درک زیبایی های معقول و مجرد نیست و چون انسان موجودی زیباگراست پس شروع از زیبایی های عینی ضرورت دارد همانطور که قبلاً نیز اشاره شد یکی از صاحبنظران برنامه درسی(P2) در مصاحبه با پژوهشگر این مطلب را یادآور شد:
« در دوره ابتدایی باید از زیبایی های محسوس شروع نمود و برای سوق به زیبایی های معنوی عبور از مسیر زیبایی های محسوس مانند زیبایی های پیرامون زندگی کودک ضروری است».
حال اگر تعلیم و تربیت به دنبال هدایت فرد در مسیر الهی است هنر و زیبایی شناسی جهت هدایت انسان به سمت زیبایی و جمال الهی نقش بسزایی دارد. چون تربیت زیبایی شناختی از تجربیات شهودی و حضوری نیز بهره می گیرد برای ارتباط نزدیک با خدا بهترین و کوتاه ترین راه است(جعفری،۱۳۶۰). به شرطی که مطابق اصل تصعید زیبایی های عینی به عنوان یک پُل، واسطه و وسیله قلمداد گردد تا فرد ضمن قدم گذاشتن در زیبایی های عینی به سمت زیبایی های معقول و روحانی هدایت گردد و این ظرفیت در انسان وجود دارد زیرا انسان با داشتن قوای حسی، تخیل و عقل می تواند زیبایی های عالم حس و ماده، زیبایی های عالم مثال و زیبایی های عالم عقل را دریابد( مصباح به نقل از تاجیک و حسینی،۱۳۹۱).
صاحبنظران متأخر رشته تعلیم و تربیت و مطالعات برنامه درسی همانطور که قبلاً نیز اشاره شده است بر نقشی که هنر و زیبایی شناسی در تربیت به طور عام و در برنامه درسی به طور خاص دارد تأکید کرده اند برودی بر تربیت افراد به عنوان هنرمند که هنرمندانه در کارهای خود عمل نمایند؛ آیزنر بر توان آموزش برخی صلاحیت های کلیدی مانند تخیل، تولید نتایج خلاقانه و آثار منحصر به فرد توسط هنر ؛ والانس بر درک برنامه درسی به عنوان محصول هنری و اسمیت بر بررسی فرایندها و جنبه های متنوع آموزش مدرسه ای، از چشم انداز زیبایی شناسی تأکید کرده اند و این نمونه ها همه گواه بر نقش تأثیر گذار هنر و زیبایی شناسی در تعلیم و تربیت است.
حال با عنایت به آنچه گفته شد به طور خلاصه نقش هنر و زیبایی شناسی در تعلیم و تربیت عبارت اند از:
- فراهم نمودن لذت سودمند و عقلانی
- کاتارسیس و دگرگونی روح انسان به سمت آرامش و تلطیف روان
- تأثیر ماندگار زیبایی های هنری در ذهن انسان
- فراهم نمودن تجربه زیباشناختی
- هدایت تصعید انسان به سمت جمال الهی با بهره گیری از سه قوه مدرکه حس، خیال و عقل