■ باورهای عامیانه و خرافی
_____________
■ سایر عناصر
_________
۳-۴۴- احمدخان و علی ولی
* خلاصهی قصه
دو برادر بودند که یکی پادشاه و دیگری وزیر بود. هیچکدام فرزندی نداشتند. یک روز پادشاه مشغول دعا کردن بود. در همین موقع علیولی به شکل درویشی کنار دروازهی قصر آمد و دو سیب به پادشاه داد که یکی را خودش بردارد و دیگری را به بردارش بدهد. پس از مدتی، هر دو بردار صاحب فرزند شدند. پادشاه و وزیر قرار گذاشتند که دختر و پسرشان را به عقد هم درآورند. پس از مدتی وزیر مرد و پسر یتیم و بیچیز شد. سالها گذشت و پسر به خواستگاری دختر پاشاه رفت. پادشاه گفت: «زر بیاور تا دختر به تو بدهم». پسر که چیزی نداشت، سرگردان و بیهدف رفت تا به غاری رسید. داخل غار شد و دید داخل غار طلای فراوان هست. موقع رفتن، صاحب غار آمد و میخواست پسر وزیر را بکشد. پسر وزیر ماجرای خود را برای مرد که نامش احمدخان بود، تعریف کرد. احمدخان خود نامزدی داشت، به همین دلیل دلش بر پسر وزیر سوخت وگفت که وی هم نامزدی دارد. آن دو با هم پیمان برادری بستند و قرار گذاشتند اول به سراغ نامزد احمد، بعد هم به سراغ نامزد پسر وزیر بروند. روزی که احمد خان برای آوردن نامزدش رفته بود، پسر در غار ماند. ناگهان دید از یکی از شمشیرهایی که احمد خان به پسر وزیر داده بود، قطرههای خون میچکد. فهمید که احمد خان به دردسر افتاده، فوری سوار اسب شد و به یک مجلس عروسی رسید. در آنجا فهمید عروس، نامزد احمدخان و او در زندان است. پسر وزیر با کمک دختر، احمدخان را نجات داد و هر سه با هم فرار کردند. در راه لشکریان پدر دختر با این سه نفر درگیر شدند و احمد خان اشتباهاً به دست دختر کشته شد. بعد از اینکه احمدخان را به خاک سپردند، دختر فرصتی پیدا کرد و خود را کشت. پسر وزیر او را به خاک سپرد و رفت تا به غار رسید. سالها آنجا ماند و بر مرگ احمدخان و نامزدش غصه خورد. تا اینکه روزی قاصدی از طرف علیولی آمد و او را نزد علیولی برد. پسر داستان خود را تعریف کرد. علیولی با پسر به سر قبر احمدخان و نامزدش رفتند. علیولی دعا کرد، آن دو زنده شدند و پسر وزیر هم جوان شد و به خواستگاری دختر پادشاه رفت. پادشاه قبول کرد و بساط عروسی را به راه انداخت.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
■ عناصر اساطیری
¨ شخصیتهای اساطیری
___________
¨ کنشهای اساطیری
-زنده کردن مرده، جوان کردن پیر
زنده کردن مرده، از کنشهایی ست که در اساطیر همهی ملل دیده میشود.
در اساطیر یونان اسکلیپوس طبیبی بود که حتی طرز زنده کردن مردگان را در لحظات پس از مرگ کشف کرده بود و زئوس به همین دلیل او را کشت. پیگمالیون، شاه قبرس، که عاشق مجسمه زنی شده بود. از افرودیت خواست تا آن مجسمه را برایش زنده کند و افرودیت نیز آن را زنده کرد. همچنین زئوس خدای بزرگ یونان، پس از آنکه لوکائن پسرش نوکتیموس را تکه تکه کرد و خورد، نوکتیموس را زنده کرد و فرمود تا به جای پدر بنشیند. در اساطیر آفریقایی در داستانی آمده است که دونگو یکی از ارواح آسمانی، عدهای روستایی را میکشد و سپس با ظرف سفالی آب بر آن مردگان میریزد و همه را زنده میسازد. در اساطیر چین نیز لینوجا به دست پارسایان دائوگرا زنده شد (رستگار فسایی، ۱۳۸۳: ۱۱۴-۱۱۷).
در این قصه هم علیولی با دعا کردن احمدخان و نامزدش را زنده میکند.
مطلب دیگری که در قصه دیده میشود، جوان کردن پیر است. بازپس گرفتن جوانی و جوان ماندن از آرزوهای اسطورهای بشر است. در اساطیر یونان و ایران نمونههایی از آن را میبینیم.
در اساطیر یونان آتنا با عصایش به اولیس میزند و با این تماس پوست صاف و جوان اولیس چروکیده و پیر میشود؛ سپس بار دیگر عصای طلایی خود را به او میزند و این بار اولیس جوانی و درخشندگی جوانی را با زیبایی قامت بهدست میآورد. در شاهنامه در ضمن داستان اسکندر و کید میخوانیم که کید طبیبی را به نزد اسکندر گسیل میدارد که با درست کردن داروهایی اسکندر را نیرومند وجوان نگه میدارد ( همان:۸۶).
در این قصه هم علیولی، پسر وزیر را جوان میکند.
¨ موجودات و پدیده های اساطیری
-غار
یکی از مکانهایی که در اسطورهها بسیار تکرار شده، غار است. در ادبیات جهان، غارها نقش مهمی دارند.
غارها مکان دفن مردگان، پناهگاه و محل زندگی بودند، همچنین غارها به نوعی عبادتگاه و پرستشگاه محسوب میشدند و سابقهی آن به آیین میترائیسم باز میگردد. علاوه بر آن غارها از جمله مکانهایی هستند که قهرمان قصهها در آن گنج مییابد. (حسینی، ۳۶:۱۳۸۸-۴۳).
در این قصه، غار هم مکانی برای پناه گرفتن و زندگی کردن است و هم جایگاهی که قهرمان به گنج دست مییابد.
-سیب
در این قصه هم سیب رمز باروری است( رجوع شود به قصهی۳۰).
- شمشیر جادویی
در این قصه، شمشیری جادویی وجود دارد که با گرفتار شدن احمد خان، خونین شده و پسر وزیر از این طریق به کمک وی میشتابد. این شمشیر خاصیتی اسطورهای دارد؛ چرا که بدون دلیل منطقی هنگام گرفتار شدن احمد خان خونین میشود؛ یعنی به نوعی قدرت پیشگویی از حوادث را دارد. با این حال نگارنده در هیچیک از منابع و اساطیر ایرانی نمونهای برای آن مشاهده نکرده است.
■ عناصر اجتماعی
¨ طبقات اجتماعی، شخصیتها و روابط بین آنها
جملهی اول قصه نشان میدهد که طبقات اجتماعی که در این قصه حضور دارند، طبقات مرفه هستند؛ اما بعد از چند پاراگراف متوجه میشویم که با مرگ وزیر پسرش در فقر زندگی میکند و دوباره تقابل طبقات فرادست و فرودست جامعه را شاهدیم.
شخصیتهای این قصه را میتوان به دو دستهی اصلی و فرعی تقسیم کرد. احمدخان، پسر وزیر و علیولی شخصیتهای اصلی هستند. شاه، وزیر و نامزد احمدخان شخصیتهای فرعی محسوب میشوند.
در میان شخصیتهای اصلی، علیولی شخصیتی جالب توجه دارد، او که ظاهراً فردی مقدس و مرتبط با نیروهای غیبی است، خود را به صورت درویشی به مردم نشان میدهد و این امر درویشی را که مارزلف وصف میکند، به یاد میآورد.
درویش مردی است تهیدست و مؤمن، اغلب در سیر وگشت که رابطه خاصی با خدا دارد و این امر باعث شده که وی بهعنوان مددکار، مساعد و یا حداقل بهعنوان واسطه وارد ماجرا میشود. همین رابطه با خدا سبب گردیده که گاه دارای صفاتی سحرآسا باشد. بدین ترتیب است که شاه بیفرزند سیب متبرک را که میتواند زنی را آبستن کند، از درویش برای زن خود میگیرد (مارزلف،۱۳۷۱: ۴۴).
این علیولی علاوه بر دادن سیب متبرک به شاه، قدرتهای دیگری نیز دارد از جمله: زنده کردن مرده و جوان کردن پیر که بیشتر از اولیاء و قدیسین برمیآید. پسر وزیر و احمدخان که بیشتر قصه پیرامون این دو و کارهایشان شکل میگیرد، در ابتدا رابطهیی خصمانه با هم دارند؛ اما بعد پیمان برادری میبندند.
در میان شخصیتهای فرعی نامزد احمدخان نقش مهمی در روند قصه دارد. وی نه تنها به پسر وزیر کمک میکند تا احمدخان را از زندان نجات دهد، بلکه مانند پهلوانان میجنگد و در پایان نیز به خاطر اینکه احمدخان را اشتباهاً کشته است، خود را میکشد.
مسئلهی به زور شوهر دادن دختران در جوامع گذشته که گاه منجر به فرار دختر از مجلس عروسی میشد، از لحاظ اجتماعی بیانگر حاکم بودن روحیهی مردسالار بر جامعه است. مسئلهی دیگر درخواست طلا و نقدینگی از داماد هنگام خواستگاری و عروسی است به گونهای که تا داماد این طلا را تهیه نکند، نمیتواند با دختر ازدواج کند. البته این مسئله تا حدودی با رسوم کردی، قصه اصلی کردی دارد، مطابقت دارد.
¨ آدب و رسوم
در کردستان رسم بر این بوده که از داماد مبلغی نقدینگی بابت شیربها میخواهند و تا زمانی که داماد این پول را فراهم نکند، پدر دختر به ازدواج دخترش رضایت نمیدهد. واسیلی نیکتین در اینباره چنین مینویسد: «در حین عقد ازدواج، گلیم یا شیربها را به پدر عروس میپردازند و آن مبلغی پول با یک ماده گاو، چند رأس گوسفند و … است» (نیکیتین، ۲۴۶:۱۳۶۶).
علاوه بر این در میان کردان رسم است که هر کس باید حتماً با افراد قبیلهی خود ازدواج کند، به ویژه از ازدواج دخترعمو و پسرعمو که بسیار مرسوم است. آنها برای این کار از کودکی، دختر و پسر را به نام هم نامزد میکنند. «ازدواج مرجحاً بین یک قبیله صورت میگیرد. سابقاً بچهها را از همان گهواره برای یکدیگر نامزد میکردند» (همان: ۱۴۶).
در این قصه، هم به رسم پرداخت شیربها و هم به رسم نامزد کردن دختر و پسر به نام هم از کودکی اشاره شده است.
از دیگر رسومی که در قصه به گونهای تلویحی اشاره شده، رسم دزدیدن عروس است. واسیلی نیکیتین در کتاب کرد و کردستان چنین میگوید: «شیربهای عروس که به پدر و مادر او پرداخت میشود، به همان نامی خوانده میشود که به جریمهی ربودن دختر میگویند، استعمال این واژه منعکسکنندهی نوعی ازدواج است که از طریق ربودن دختر انجام میگرفته است» (همان، ۲۵۶). در این قصه هم نامزد احمد خان در مجلس عروسی دزدیده میشود.
¨ وضیعت اقتصادی ورابطه با قدرت وثروت
از مواردی که در جامعه در رابطه با مراکز قدرت و ثروت به چشم میخورد، همسانی از لحاظ وضعیت اقتصادی است. در این قصه هم تا زمانی که پسر وزیر به مکنت نمیرسد، پادشاه حاضر نمیشود دخترش را به عقد وی درآورد.
■ عناصر روانشناسی
آنچه در این قصه از لحاظ روانشناسی قابل بررسی است، پناه گرفتن در غار و یافتن گنج در آنجا توسط قهرمان است. به طور کلی غار در روانشناسی معرف ناخودآگاه و یافتن گنج در آن به معنی دست یافتن به ناخودآگاه یا تولد دوباره است. قهرمان قصه مدتی از عمرش را در غار سپری میکند تا اینکه به یاری نیروی غیبی پیری از آنجا بیرون آمده و زندگی عادیاش را پی میگیرد یا به تعبیری دیگر قهرمان به تولد دوباره همراه با معرفت دست مییابد (به قصهی ۱ رجوع شود).
■ باورهای عامیانه و خرافی
________
■ سایر عناصر
________
۳-۴۵- احمد صیاد
* خلاصهی قصه
روزی از روزها احمد، برادرزادهی پادشاه، برای صید به صحرا رفت. آهوی خوشخط و خالی به دامش افتاد. تصمیم گرفت آن را برای شاه ببرد. در راه وزیر و وکیل خواستند، آهو را از او بگیرند؛ اما احمد آهو را به آنها نداد، بنابراین آن دو تصمیم گرفتند از احمد انتقام بگیرند. به همین دلیل، شاه را تحریک کردند که از احمد چیزهای عجیب بخواهد، مانند جفت آهوی خوش خط و خال، شیر شیر به پوست شیر به پشت شیر، گربهی چنگ نواز، درخت چهل ساز، تختی از استخوان فیل و دختر شاه چین.
احمد هر بار به یاری پیرمردی نورانی همهی خواسته های شاه را برآورده کرد و در هر بار مقداری از مال وزیر و وکیل را برای انجام کار از آنها میگرفت. احمد برای برآورده کردن آخرین خواستهی پادشاه، از شش نفر که نام هرکدام از آنها احمد بود و ویژگیهای عجیب داشتند، کمک گرفت. در راه بازگشت احمدها از احمد صیاد جدا شدند و به سر کار خود رفتند. دختر شاه چین که میخواست فقط زن احمد شود، به شاه خشم گرفت و وزیر و وکیل را که برای راضی کردن او آمده بودند به ضرب خنجر کشت. آن وقت، شاه صورت احمد را بوسید و احمد را جانشین خود کرد و دختر را به وی داد.
■ عناصر اساطیری
¨ شخصیتهای اساطیری
- پیرمرد نورانی
این پیر نورانی، همان پیر فرزانه است که در اسطورهها قهرمان را یاری میکند (رجوع شود به قصهی۱). این پیر نورانی در باورهای اسلامی خضر نبی(ع) است که در بیابانها، مسافران را راهنمایی میکند؛ اما با توجه به سیاق قصه توضیح آن با رویکرد اسطورهای درستتر است.