۲ اثبات عصمت قرآن در سایه این علم خاص
۳ وجود این علم در محیط مناسب به آن مانند محیط خانوادگی و فضای فرهنگی
۱-۱-۷-اهمیت و ضرورت تحقیق
عصمت انبیا از اعتقادات اصولی است که تمامی جنبه های دین اسلام به آن بستگی دارد واثبات عصمت انبیا فقط با بحث از علم آنها انجام می گیرد پس بحث از علم هم ضروری می شود از جهت دیگر قرآن کتاب آسمانی است و باید مورد تحقیق قرار بگیرد که این مسئله را با چه روشی به بررسی آن پرداخته است. در درجه دوم از اهمیت این مسئله است که در طول قرنهای گذشته تا به الان در جوامع علمی و مراکز غیر اسلام مانند دنیای غرب از مسائلی است که بسیار مورد نقض و ابرام می شود و دائما نظرات مختلفی ارائه می شود
۱-۲- مفاهیم
علم انبیاء:
منظور از این علم، علمی است که با سایر علوم فرق می کند در فصل سوم اشاره خواهد شد که این علم از سنخ علوم کسبی و مکتبی نیست بلکه علمی است که به جهت علل خاص و عواملی ویژه ای در اختیار شخص نبی قرار می گیرد. به همین جهت به ضرورت، منتهی به عملِ معلوم این علم می شود.
عصمت انبیاء
منظور از عصمت اینکه شخص دارای ملکه ای بشود که از هر گونه خطا و خطیئه بر اساس آن علمی که حقایق را به آنها نشان می دهد مصون می شوند.
بیوت انبیاء
منظور از بیوت، بیت ساخته شده از خشت و گل نیست بلکه مراد از این بیت، بیت معنوی است که هر کس در این بیت نمی تواند قرار بگیرد بلکه آن شخصی که تحت تربیت خدا از طریق شخص معصوم یا شخصی که برای این امر مهم( تربیت خاص) برگزیده شده است.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
ذریه
ذریه در لغت به اشخاص خردسال اطلاق می شود که به مرور زمان به فرزندان به صورت کلی اطلاق شد. منظور از ذریه در این نوشته فرزندان خاص هستند که بر صراط انبیا هستند و تابع انبیا بودند که بعضی به نبوت مبعوث می شدند و بعضی به سمت وصایت انبیا می رسیدند.
۱-۱-۸-سازماندهی پژوهش
این تحقیق از یک مقدمه و چهار فصل تشکیل شده است. در مقدمه به بحثهای کلی تحقیق از منظر دیدگاه مخصوص تحقیق پرداخته شده است. در فصل اول به کلیات موضوع پرداخته شده است که بیان مسئله، و سوالات تحقیق، فرضیات تحقیق ، روش تحقیق، پیشینه تحقیق، تبیین مفاهیم و ضرورت تحقیق و اهداف تحقیق است در فصل دوم به بحث علم انبیا و رابطه آن با عصمت مرد بحث قرار می گیرد که هدف این فصل واکاوی علم انبیا از دیدگاه قرآن است که به این نتیجه رسید که نوعی از علم خاص است و رابطه مخصوصی با عصمت دارد.
در فصل سوم کیفیت و ویژگی این علم بیان شده است که منشا این علم و معلوم این علم و جهت صدور این علم و آثار این علم ، از نگاه قرآن مورد بحث قرار گرفته است و چون بحث از آثار این علم شده است شبهه ای که در این باب به عنوان (وجود منافات بین علم و اختیار) وجود دارد را مطرح کردیم و این شبهه مردود شد.
فصل چهارم در مورد اینکه این علم انبیا در چه فضایی شکل گرفته است و در چه بیوتی بوده است که اثبات شد این علم در بیوت انبیا بوده است و عوامل و عللی نظیر محیط خانواده انبیا و سیر زندگی و جریان تولد باعث ایجاد این علم شده است بنابرین آیاتی که به صورت کلی در مورد این بیوت سخن گفته است بررسی شده است و ثابت شد که بر همه بیوت انبیا صدق دارد بعد از آن به شرح زندگی انبیایی که به طور مفصل در قرآن نمود پیدا کرده است می پردازیم و نتایج معلوم شده بیش از پیش روشنتر و به تبیین بیشتری می رسد. و در آخر تحت عنوان نتیجه نهایی به دست آورد این سه فصل پرداخته شده است.
فصل دوم
رابطه علم و عصمت در قرآن
۲-۱- رابطه علم و عصمت در قرآن
در مقدمه باید عرض کنیم: چون در صدد اثبات علم خاص برای انبیا هستیم لازم می آید که رابطه این علم با عصمت در قرآن مورد بررسی قرار بگیرد به همین جهت این فصل چنین عنوانی دارد.
در پاسخ با این مساله باید امور ذیل مورد بررسی قرار بگیرند.
۱- بیان مفهوم ومعنای عصمت از دیدگاه قرآن و روایات.
۲- .بررسی ارتباط ثبوتی یا همان عالم خارج علم با عصمت.
به طور گذرا اول به بیان معنای لغوی عصمت می پردازیم سپس وجوه استعمالی آن را در قرآن ذکر می کنیم.
ابن فارس عصمت را به در بر گرفتن همراه با منع کردن معنا کرده است[۱].التحقیق عصمت را به حفظ کردن همراه با ممانعت معنا کرده است[۲].
در قرآن کریم مشتقات عصمت به وجوه مختلفی آمده است که همگی به این معنا بازگشت دارند. در سوره ی هود چنین می فرماید:لا عاصم الیوم من امر الله[۳] این کلام حضرت نوح علیه السلام است در جواب به فرزندش هنگامی که از فرمان اللهی سرپیچی کرد و گفت:سآوی الی جبل یعصمنی من الماء[۴] پسر نوح علیه السلام گمان می کرد که کوه باعث حفاظت او از عذاب اللهی می شود حضرت نوح فرمود: که هیچ ملجا و پناهگاهی از عذاب اللهی نیست.
در تعبیرهای دیگر، عصمت به خدا نسبت داده شده است، ما لکم من الله من عاصم[۵] و من یعتصم بالله[۶].و الله یعصمک من الناس[۷]. در برخی موارد همراه با (من) که به معنای حفاظت و ممانعت از خطر کسی یا چیزی. و در دیگر موارد با(باء) الصاق یا سببیت تعبیر می شود یعنی خداوند متعال خود عاصم است وکسی که به او معتصم و متصل بشود و یا به سببی از اسباب مقدر اللهی چنگ بزند. و اعتصموا بحبل الله جمیعا[۸]. در عصمت اللهی است و خداوند حافظ او از جمیع خطرات است و تمام آسیبها را از او دفع می کند.و من اصدق من الله قیلا.
در وجه دیگر استعمالی این واژه در سوره ی یوسف است. هنگامی که همسر عزیز مصر زنان مصری را دعوت کرد و آنها شاهد جمال اعجاب انگیز حضرت یوسف علیه السلام شدند این را گفت: قالَتْ فَذلِکُنَّ الَّذی لُمْتُنَّنی فیهِ وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَ لَئِنْ لَمْ یَفْعَلْ ما آمُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ وَ لَیَکُوناً مِنَ الصَّاغِرین[۹]
راغب اصفهانی در معنای این واژه می نویسد:فاستعصم ای: تحری ما یعصمه. یعنی به آنچه که مورد حفظ و مصونیت او می شود، روی آورد. یعنی طلب عصمت کرد چون باب استفعال دلالت به طلب دارد.
پس در وجوه و استعمالات قرآنی واژه عصمت در صور مختلف به معنای حفاظت همراه با دفع مکروه و ممانعت از آنچه که باعث آسیب بشود.
در سیر بررسی احادیث می بینیم که عصمت یکی از امور فرهنگی و سنت قطعی دین ماست. در برخی از احادیث به موجبات عصمت اشاره دارد و در برخی دیگر نتایج عصمت را بیان می کند
در این حدیث هم عصمت معنا شده وهم نتیجه آن را مشخص کرده است. در شب اول ماه مبارک رمضان دعایی وارد شده که امام صادق علیه السلام به راوی می فرماید: بگو خدایا در این ماه به من عصمتی مرحمت کن تا مانعِ بینِ من و گناهان باشد. اقْسِمْ لِی حِلْماً یَسُدُّ عَنِّی بَابَ الْجَهْلِ… وَ عِصْمَهً تَحُولُ بِهَا بَیْنِی وَ بَیْنَ الذُّنُوبِ حَتَّى أُفْلِحَ بِهَا بَیْنَ الْمَعْصُومِینَ عِنْدَکَ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ[۱۰].
امیر المومنین در حدیثی بیان می کند که یکی از موجبات عصمت تقوا است. تقوا یعنی حفظ نفس از آنچه که به او آسیب و زیان می رساند إنّ التّقوى عصمه لک فى حیاتک و زلفى لک بعد مماتک[۱۱]. پس محفوظ و مصون بودن نفس، بدون استعمال وسیله ی محافظت که تقوا باشد میسر نیست.
در باب فضل قرآن، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می فرماید: قرآن هدایت کننده ی است در گمراهی، و روشنگر است در جهالت و کوری، و نگاه دارنده است از لغزیدن، و نور است در ظلمتها است، و چراغی است برای حوادث آینده، و باعث عصمت و حفاظت است از هلاکت، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص- الْقُرْآنُ هُدًى مِنَ الضَّلَالِ وَ تِبْیَانٌ مِنَ الْعَمَى وَ اسْتِقَالَهٌ مِنَ الْعَثْرَهِ وَ نُورٌ مِنَ الظُّلْمَهِ وَ ضِیَاءٌ مِنَ الْأَحْدَاثِ وَ عِصْمَهٌ مِنَ الْهَلَکَهِ[۱۲]
یکی از دست آوردهای عصمت، بیان مبارک امام سجاد علیه السلام است در صحیفه ی سجادیه. امام چهارم در این فراز از دعا از خدا می خواهد که عصمتی به او مرحمت کند تا باعث خشیت از خدا باشد. وهَبْ لِی عِصْمَهً تُدْنِینِی مِنْ خَشْیَتِکَ، وَ تَقْطَعُنِی عَنْ رُکُوبِ مَحَارِمِکَ، وَ تَفُکَّنِی مِنْ أَسْرِ الْعَظَائِم[۱۳]. خشیت یعنی ترس همراه با تعظیم طرف مقابل. امام سجاد علیه السلام می فرماید: به من عصمت مرحمت کن تا عظمت تو را درک کنم و بدین جهت روی به معصیت تو نیاورم. کلام امام سجاد علیه السلام، با این فرمایش جعفر بن محمد علیه السلام روشنتر می شود.حضرت می فرماید:بدان خداوند تو را می بیند و اگر بدانی که خدا تو را می بیند باز به سوی گناه بروی نعوذ بالله خدا را از همه کمتر می دانی.چون انسان در منظر ومرأیِ اشخاص عاقل وبالغ گناه نمی کند. خف الله کانک تراه و اِن کنت لا تراه فانه یراک، و اِن کنت تری انَّه لا یراک فقد کفرت، و اِن کنت تعلم انَّه یراک ثم برزت له بالمعصیته فقد جعلته من اهون الناظرین الیک[۱۴].
پس اگر عصمت حائل و مانع از گناهان است و انسان در این حصن منیع، از معاصی و مآثم در امان است، طبق این حدیث واحادیث دیگر ناشی از نوعی علم است. قرآن کریم بر این مطلب صحه می گذارد انما یخشی الله من عباده العلماء افراد عالم، از خدا خوف و خشیت دارند. افراد مقصود آیه دارای علمی هستند که خشیت تمام جوانح و جوارح آنها را در بر می گیرد. به عبارت دیگر این جزم علمی آنها است که منتهی به عزم عملی می شود.
۲-۱-۱- رابطۀ علم و عقل
قبل از پرداختن به بررسی این علم و ویژگی های آن باید وجه ارتباط آن با قوه عاقله را بیان کنیم. چون افعال و اعمال، گفتار و رفتار، روش و منش منبعث از ملکه ای که در عقل انسان شکل گرفته است کل یعمل علی شاکلته. و این حرکات و سکنات به ظهور رسیده هنگامی معتدل می شوند و دارای صفت عدالت می شوند که تحت قوه عاقله قرار بگیرند. وبه اصطلاح اهل فن، انسان در بخش اندیشه از حکمت نظری بر خوردار باشد و در منطقۀ انگیزه دارای حکمت عملی باشد. مرحوم مجلسی دوم در تعریف قوۀ عاقله می فرماید: این قوه برحسب افزایش علم وعمل شخص رو به فزونی می گذارد و کامل می شود. و هر زمانی که در طلب علوم مفید ساعی، و در مرحله تطبیق عامل باشد این قوه روز به روز قوی تر و کامل تر می شود. و تکمل هذه القوه فی کل شخص بحسب استعداده بالعلم و العمل، فکلما سعی فی تحصیل ما ینفعه من العلوم الحقه و عمل بها تقوی تلک القوه[۱۵]. ملا محمد مهدی نراقی می فرماید: یحصل من تهذیب العاقله، العلم و تتبعه الحکمه[۱۶] در بیان نورانی امام صادق علیه السلام به هشام آمده است: ای هشام بنگر به کلام الله که چگونه اهل فکر و عقل را ستوده و آنها را محلّی به زینت حکمت کرده است یَا هِشَامُ ثُمَّ ذَکَرَ أُولِی الْأَلْبَابِ بِأَحْسَنِ الذِّکْرِ وَ حَلَّاهُمْ بِأَحْسَنِ الْحِلْیَهِ فَقَالَ یُؤْتِی الْحِکْمَهَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ وَ قَالَ- وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ[۱۷] باید توجه داشت که اهل لبّ و خرد موصوفند به حکمت عملی و علمی. در سورۀ مبارکۀ اسراء بعد از بیان احکام شرعی از قبیل توحید در عبادت و احسان به والدین و دادن حق حقوق داران و نهی از اسراف و تبذیر …و تحذیر از داشتن عقاید باطل و لا تقف ما لیس لک به علم ان السمع والبصر و الفؤاد کل أولئک کان عنه مسؤلا[۱۸] می فرماید: ذلِکَ مِمَّا أَوْحى إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَهِ وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقى فی جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً[۱۹]
در همین حدیث طولانی امام صادق علیه السلام در وصف عقل و عقلاء می فرماید:ای هشام عقل در کنار علم ذکر شده است یَا هِشَامُ إِنَّ الْعَقْلَ مَعَ الْعِلْمِ فَقَالَ وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ . چون مردم در نشئۀ دنیا هستند از آموختن حقایق آخرت و معارف ماورائئ قاصر هستند پس این حقایق و معارف جامۀ مثال ومثل می پوشند تا در دسترس عامه قرار بگیرند ولی عالمان از پوست می گذرند و به لبّ و مغز مثال می رسند مرحوم علامه طباطبایی بیان زیبایی در این باره دارند: وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ» یشیر إلى أن الأمثال المضروبه فی القرآن على أنها عامه تقرع أسماع عامه الناس، لکن الإشراف على حقیقه معانیها و لب مقاصدها خاصه لأهل العلم ممن یعقل حقائق الأمور و لا ینجمد على ظواهرها[۲۰]. یعنی این آیه اشاره به ضرب المثل هایی که در قرآن آمده است و به گوش همه مردم می رسد ولی پی بردن به معنای حقیقی و مقصد اصلی مخصوص اهل علمی که در حقایق امور تعقل کنند به ظاهر اکتفا نکنند.
در همین حدیث نورانی امام علیه السلام اطاعت و فرمان برداری کامل از حضرت حق را رهین علم می داند و علم حاصل از عقل است وبه وسیلۀ عقل ادراک می شود وَ لَا نَجَاهَ إِلَّا بِالطَّاعَهِ وَ الطَّاعَهُ بِالْعِلْمِ وَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ وَ التَّعَلُّمُ بِالْعَقْلِ یُعْتَقَدُ وَ لَا عِلْمَ إِلَّا مِنْ عَالِمٍ رَبَّانِیٍّ وَ مَعْرِفَهُ الْعِلْمِ بِالْعَقْل پس هنگامی که عقل در مسیر حق هدایت شود صاحب حکمت و علم می شود و اگر تمام جوانب شخص در دست مدیریت عقل باشد هر اقدام و ترکی بر اساس علم می شود وجهل در اینجا منفذی پیدا نمی کند. ولی اگر همین عقل، اسیرِ هوایِ امیر بشود این را در پی دارد ربَّ عالم قد قتله جهلُه و علمه معه لا ینفعه
از آنجا که انبیا سلام الله علیهم همسان و همانند سایر افراد بشر هستند قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلى مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ[۲۱] و از آنجا که هر نفسی، مستوی الخلقه است، یعنی مُلهَم به فجور و تقواست. وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها[۲۲] فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها[۲۳] و برای اینکه مطلب بیش از پیش وضوح پیدا کند، بحثی در مورد قوای نفس را مطرح می کنیم. و همچنین ایراد این مطلب بی ربط با مباحث آتی نیست.
نفس دارای چهار قوه به نامهای: عقلیه، غضبیه، شهویه، وهمیه، که هر کدام از اینها کارکرد مخصوص خود را دارد. قوه عاقله که قوه تفکر و فکر است به ادراک امور و حقایق می پردازد و تمایز حاصل بین خیر و شر، نفع وضرر، فضیلت و رذیلت از دست آورد این قوه است به همین جهت دارای شرافت است نسبت به باقیِ قوا. غضبیه: این قوه در انسان تعبیه شده است تا حافظ جان و مال انسان باشد و در وقت لازم از نیروی خود که در عصبانیت انسانها ظهور می کند بهره وری مناسب را داشته باشد. شهویه: شهوت خوردن و خوابیدن و نکاح از برای حفظ نوع انسان. وهمیه: مکر و حیله و نیل به اغراض با تلبیس و تسویل از کارکرد این قوه است. وجه تمایز انسان و حیوان قوه عاقله است که اگر سه قوۀ غضبیه، شهویه، و وهمیه در اختیار عقل تعلیم ببینند انسان به کمال نهایی بار می یابد؛ و نفس، اگر به قوه عقلیه عقال و در بند شود، انسان از جهالت علمی و سفاهت عملی مصون و محفوظ می ماند. چه اینکه معنای لغوی عقل هم به این اشاره دارد. در مقاییس اللغۀ ابن فارس از عرب چنین نقل کرده است: عقلت البعیر أعقله عقلا، اذا شددت یده بعقاله، و هو الرباط[۲۴] یعنی دست شتر را با طناب(عقال) بستم
۲-۱-۲- عقول انبیا سلام الله علیهم
پیامبر اکرم فرموده: إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُکَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ[۲۵].پیامبران در کار تبلیغی خود که با قول و فعل است باید از عقلی برخوردار باشند که توان مقابله با انواع شبهات و تحمل و مدارات با انواع تمسخرها داشته باشند. به همین جهت حکمت خدا اقتضا می کند عقول انبیا علهیم السلام اتم واکمل باشند. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می فرماید: خداوند متعال عقل هر پیامبری را کامل می کند به طوری که کاملترین عقل را در میان امت خود را داشته باشد. وَ لَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِیّاً وَ لَا رَسُولًا حَتَّى یَسْتَکْمِلَ الْعَقْلَ وَ یَکُونَ عَقْلُهُ أَفْضَلَ مِنْ جَمِیعِ عُقُولِ أُمَّتِهِ[۲۶]
این نگاه اولیه و دانی نسبت به عقل است. در نگاه بالاتر و استظهار بیشتر عقل نبی، اینکه واسط و واصل بین علم حاصل از وحی و عمل ظاهر در تبلیغ است. مرحوم صدر المتألهین ذیل آیۀ سنقرئک فلا تنسی می فرماید: کمال نفس در دو جهت است، توجه به حق که ناظر به قوۀ علمی پیامبر است این در موقع دریافت وحی است. دوم توجه به خلق است که در وقت ظهور و بروز وحی است و ناظر به قوۀ عملی پیامبر است. و خداوند سبحان هر دو جهت را برای پیامبر خویش را تضمین کرده است. از جهتی ضامن عدم نسیان است و از جهتی او را مسلح کرده به عقل متشعع و فایق بر عقول. و کمال النفس یکون بوجهین: أحدهما توجّهه إلى الحقّ، و هو الذی یعبّر عنه بالقوّه النظریّه، و هو ما یکون کمالا لها بحسب هویتّها و ذاتها و عند رجوعها إلى باریها و عودها إلى عالمها و نشأتها. الثانی توجّهه إلى الخلق الذی یعبّر عنه بالقوّه العملیّه[۲۷]
در مرحلۀ بالاتر عقل انبیاء معروف به عقل عن الله است. در این مرتبه نبی به واسطۀ اعتزال از اهل دنیا و اقبال به واهبِ عقول، عقلِ نبی تحت تعلیم خدا قرار می گیرد.
در حدیث معروف امام صادق علیه السلام به هشام می فرماید: ای هشام به تنهایی صبر کن که علامتِ قوتِ عقل است، که اگر کسی از دنیا و اهلش رو برگرداند و به خدا روی بیاورد عقل عن الله. یَا هِشَامُ الصَّبْرُ عَلَى الْوَحْدَهِ عَلَامَهُ قُوَّهِ الْعَقْلِ فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللَّهِ اعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْیَا وَ الرَّاغِبِینَ فِیهَا وَ رَغِبَ فِیمَا عِنْدَ اللَّهِ وَ کَانَ اللَّهُ أُنْسَهُ فِی الْوَحْشَهِ وَ صَاحِبَهُ فِی الْوَحْدَهِ وَ غِنَاهُ فِی الْعَیْلَهِ وَ مُعِزَّهُ مِنْ غَیْرِ عَشِیرَه[۲۸] مرحوم صدر المتألهین ذیل این حدیث می فرماید: انسان وقتی از دنیا و اهل دنیا عزلت می گزیند که از جانب خدا تعقل و تدبر کرده است در این هنگام شاگرد بدون واسطۀ خدا قرار می گیرد. سر سلسلۀ این افراد انبیا علیهم السلام هستند که بر حسب فطرت اللهی خود، به شاگردی الله می رسند و اشراقات ربانی و انوار اللهی قلب و جان آنان را منوّر می کند. فقوله علیه السلام: فمن عقل عن اللّه اعتزل اهل الدنیا، یعنى اذ بلغ عقل الانسان الى حد یأخذ العلم من اللّه من غیر تعلیم بشرى اما بحسب اصل الفطره کما للانبیاء علیهم السلام او بعد مجاهدات و ریاضات علمیه و عملیه اعتزل اهل الدنیا و الراغبین فیها، اذ لم یبق له رغبه الى الدنیا و اهلها و یرغب فیما عند اللّه من الخیرات الحقیقیه و الانوار الالهیه و الاشراقات العقلیه و الابتهاجات الذوقیه و السکینات الروحیه[۲۹].
در روایات اهل بیت علیهم السلام وارد شده است، که دأب انبیا علیهم السلام قبل از بعثت عزلت گزینی و به دور بودن از اجتماع بود، که اغلب به چوپانی می پرداختند. مرحوم کلینی نقل می کند، که پیامبر اکرم قبل از اینکه به نبوت مبعوث بشود به چوپانی شتران و گوسپندان می پرداخت. قَالَ جَابِرٌ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع قَالَ النَّبِیُّ ص إِنِّی کُنْتُ أَنْظُرُ إِلَى الْإِبِلِ وَ الْغَنَمِ وَ أَنَا أَرْعَاهَا وَ لَیْسَ مِنْ نَبِیٍّ إِلَّا وَ قَدْ رَعَى الْغَنَمَ وَ کُنْتُ أَنْظُرُ إِلَیْهَا قَبْلَ النُّبُوَّهِ وَ هِیَ مُتَمَکِّنَهٌ فِی الْمَکِینَهِ مَا حَوْلَهَا شَیْءٌ یُهَیِّجُهَا حَتَّى تُذْعَرَ فَتَطِیرُ فَأَقُولُ مَا هَذَا وَ أَعْجَبُ حَتَّى حَدَّثَنِی جَبْرَئِیلُ ع أَنَّ الْکَافِرَ یُضْرَبُ ضَرْبَهً مَا خَلَقَ اللَّهُ شَیْئاً إِلَّا سَمِعَهَا وَ یُذْعَرُ لَهَا إِلَّا الثَّقَلَیْنِ فَقُلْتُ ذَلِکَ لِضَرْبَهِ الْکَافِرِ فَنَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ[۳۰].